search
linkdump
از دکتر رفيعی چه خبر؟
ايران تئاتر
نظرتان چيست؟
هادیتونز
جهان در سال 2006
بهنقل از اکونوميست | شرق
رد پای عکاس
شما عکسهای او را نديدهايد؟ | پرستو
هميشه از اين نگاه متفاوت مانا لذت بردهم
هادیتونز
آنجلينا جولی در قسمت دوم سينسيتی
هنوز بهطور رسمی اعلام نشده است | ShotsDaily
سفر به انتهای شب
"بيل موری يک پيشروی اصيل در ميان ديگران است." | شرق
گفتگو با حميد مجتهدی
مستند بینظير «ايران» را که حتما ديدهايد؟ | از طريق هفتان
سايت رسمی خاتمی
سرانجام راه افتاد | از طريق صنم
That I Would Be Good
لذتش را ببريد | پرستو
[archives]
friends
archives
go to archives' page...« ناباکوف، اسپيلبرگ و خداداد | Main | در ستايش يک عشق نافرجام »
ساعت يک ششم فوريه 1958؛ مونيخ
ديشب برای آخرين بار «فنز» در تالار چهارسو بهروی صحنه رفت و قرار است در فاصلهی کوتاهی «عکس يادگاریِ» فطبالدين صادقی جايش را پر کند.
فنز داستان جذاب و پرکششی دارد که جرقهی نوشته شدناش در ذهن رحمانيان به زمانی برمیگردد که در صفحهی ورزشی شرق با اين عبارت روبهرو میشود: "در شهر بندری منچستر رويهی جالبی رواج دارد. شايد در مرسی سايد يک برادر طرفدار اورتون باشد و برادر ديگر طرفدار ليورپول. اما در منچستر شما خانوادهها را يا طرفدار منچستر سيتی میبينيد يا طرفدار منچستر يونايتد..."
در کنار اين داستان جذاب و شخصيتپردازیهای دقيق نمايشنامه، مهمترين نقطهی قوت فنز طراحی صحنه و لباس چشمنواز و دقيقاش است. جزئيات پرشمار و حسابشدهی صحنه که هيچکدام بیهدف در برابر چشمان مخاطب قرار نگرفتهاند و استفادهی هوشمندانهای که از آنها در طول روايت داستان میشود در لحظاتی حتی پررنگتر از بازی ماندگار بازيگران نمايش به چشم میآيد. اگر کارگردانی رحمانيان را هم به تيم بازيگری نمايش اضافه کنيم و در کنار عوامل بالا قرار دهيم حاصل، نمايش بهيادماندنیای میشود که حتی اگر جذابيت نامهای بازيگرانش هم در ميان نبود قابليت جذب همين تعداد مخاطب را به سالنهای تنگ و تاريک تئاتر شهر داشت...
نمايشنامهی فنز هم همزمان با هفتههای پايانی اجرا چاپ شد و فکر کنم بشود در کتابفروشیها پيدايش کرد هرچند که به اندازهی خود نمايش در شکل و شمايل آن دقت نشده و شتابزدگی در انتشارش خيلی توی ذوق میزند. نکتهی ديگری هم که فنز را از ديگر نمايشها متمايز کرده بود اضافه شدن نقش "مجری طرح" به عوامل سازندهی يک نمايش بود. نقشی که احتمالا بايد آن را معادل تهيهکننده در سينما دانست و خوشحال بود که بالاخره چنين اتفاقی در نمايش امروز ايران رخ داد و اميدوار ماند که از سطح يک اتفاق فراتر رود و به يک عادت بدل شود.
پینوشت: چون به اندازهی کافی هم در آرشيو اين وبلاگ و هم ديگر سايتها و وبلاگها دربارهی نمايش مطلب وجود دارد ترجيح دادم بيشتر از اين دربارهی فنز ننويسم. اين چند خط را هم بگذاريد به حساب تشکر و خسته نباشيدم به دوستانام در گروه پرچين که از قضا اگر لطفشان نبود نمیتوانستم نمايش را ببينم. (وبلاگ نمايش فنز)
TrackBack
TrackBack URL for this entry:
http://hamidreza.com/cgi-bin/mt/mt-tb.cgi/431
Comments
ميگم همه رو راهي خونه ي بخت كردي به جز من :( ...راستش دچار افسردگي شدم !
Reza | August 30, 2005 12:30 PM
بعدش چقدر eror داد اين قسمت كامنتها امروز !
Reza | August 30, 2005 12:33 PM
می خواستم بدونید خیلی خدا دوستتون دارد که تونستید این نمایش را ببینید.
مطلبتون هم جالب بود.
محمد رضا | August 31, 2005 04:15 PM
به گمانم در جایی ديگر هم گزارشی از فنز خواندم. امّا گزارش شما پرکششتر بود.
موفق باشید.
مجيد زهری | September 1, 2005 03:14 AM
به جاي فنز الان " پنجره ها " روي صحنه است كار فرهاد آئيش...كاري قوي نيست فقط تنها جذابيتش در طراحي صحنه و لباس است...بازي ها هم چندان قوي نبود....
مينا | September 1, 2005 06:44 AM