search
linkdump
از دکتر رفيعی چه خبر؟
ايران تئاتر
نظرتان چيست؟
هادیتونز
جهان در سال 2006
بهنقل از اکونوميست | شرق
رد پای عکاس
شما عکسهای او را نديدهايد؟ | پرستو
هميشه از اين نگاه متفاوت مانا لذت بردهم
هادیتونز
آنجلينا جولی در قسمت دوم سينسيتی
هنوز بهطور رسمی اعلام نشده است | ShotsDaily
سفر به انتهای شب
"بيل موری يک پيشروی اصيل در ميان ديگران است." | شرق
گفتگو با حميد مجتهدی
مستند بینظير «ايران» را که حتما ديدهايد؟ | از طريق هفتان
سايت رسمی خاتمی
سرانجام راه افتاد | از طريق صنم
That I Would Be Good
لذتش را ببريد | پرستو
[archives]
friends
archives
go to archives' page...« مصيبتنامهای در بيست پرده | Main | پوستهای بدون مغز »
زيبارويی برای ويران کردن زمين
زيبارويی در سرزمينهای شمالی زندگی میکند
او نيکوترين بانوی زمين است
کرشمهای از او کافیست تا شهر، آشوب شود
اشارت دوم کشور را به نابودی میکشد
ديگر شهر و کشوری نمانده که چنين زيبارويی را ستايش کند...*
آنها که میگويند خيلی وقت است داستانها تمام شدهاند و ديگر داستانی برای تعريف کردن نمانده و همهی آنها تکراری شده يکجورهايی درست میگويند، اما يک عنصر مهم را فراموش میکنند و آنهم خلاقيت است که میتواند هر داستان رنگ و رو رفتهای را جان تازهای بدهد.
«خانهی خنجرهای پرنده» (House of Flying Daggers) هم يکی از همين داستانهای تکراریست و از قضا يکی از تکرارشدهترين آنها؛ ماجرای عشق دو مرد به يک زن. اما ژانگ ييموی نويسنده آنچنان اين داستان را پرورش میدهد و در ميان داستانکها و ماجراهای ريز و درشت ديگر میپيچاند و ژانگ ييموی کارگردان چنان رنگ و لعابی به اين فيلمنامه میدهد که بهجرات میتوان آن را يکی از درخشانترين عاشقانههای سينما دانست.
ژانگ ييمو قبل از اينکه يک کارگردان ماهر و فيلمنامهنويسی خبره باشد، يک تصويرساز و نقاش چيرهدست است و فيلم آخرش هم مثل «قهرمان» به لحاظ بصری اثر ماندگاری از کار درآمده، بهعنوان مثال نگاه کنيد به دقايق پايانی فصل مبارزه در جنگل که ييمو آرامآرام شروع میکند به هاشورزدن تصوير و در نهايت قهرماناناش را ميان اين هاشورهای ريز و درشت زندانی میکند يا سکانس نهايی داستان که ناگهان بارش برف شروع میشود و علاوه بر تضادی که با رنگ قرمز خون پديد میآورد زمينهساز نمايش يک عشق اسطورهای و غيرمادی نيز میشود.
دو فيلم موخر ژانگ ييمو (فيلمهای قديمیترش را نديدهم) يک حسن بزرگ و مشترک دارند؛ آن هم جادوی سينماست. جادويی که میتواند از دل يک فيلم اکشن چينی مملو از صحنههای شمشيربازی ميان زمين و هوا، يک داستان شاعرانه و عاشقانه بيرون بکشد که تا سالهای سال از بين نرود. باور کنيد سينما چيزی جز همين جادو نيست.
[*] ترجمهی شعر عنوانبندی فيلم.
TrackBack
TrackBack URL for this entry:
http://hamidreza.com/cgi-bin/mt/mt-tb.cgi/416
Comments
و چقدر قشنگ تصويرش كردي ...
دستنوشته هاي پسري در حال كما | July 22, 2005 02:53 AM
دوم ..
دستنوشته هاي پسري در حال كما | July 22, 2005 02:56 AM
متاسفانه هنوز موفق به ديدن اين فيلم نشدم ولي تا جايي كه يادم هست فيلم قهرمان رو در عرض يك هفته 4 بار ديدم و هنوز هم از ديدنش خسته نمي شم !
بهرنگ | July 30, 2005 04:50 PM