search
linkdump
از دکتر رفيعی چه خبر؟
ايران تئاتر
نظرتان چيست؟
هادیتونز
جهان در سال 2006
بهنقل از اکونوميست | شرق
رد پای عکاس
شما عکسهای او را نديدهايد؟ | پرستو
هميشه از اين نگاه متفاوت مانا لذت بردهم
هادیتونز
آنجلينا جولی در قسمت دوم سينسيتی
هنوز بهطور رسمی اعلام نشده است | ShotsDaily
سفر به انتهای شب
"بيل موری يک پيشروی اصيل در ميان ديگران است." | شرق
گفتگو با حميد مجتهدی
مستند بینظير «ايران» را که حتما ديدهايد؟ | از طريق هفتان
سايت رسمی خاتمی
سرانجام راه افتاد | از طريق صنم
That I Would Be Good
لذتش را ببريد | پرستو
[archives]
friends
archives
go to archives' page...« اين روزها که میگذرد | Main | مردمان نازنين »
تنهايی بد دردیست رفيق
هتل مارکوپولو
خسرو دوامی
انتشارات نیلوفر
162 صفحه
1600 تومان
کتاب را خسرو دوامی نوشته که از قضا خودش در جايی دور از وطن زندگی میکند و بههمین خاطر تا حدود زیادی میتوان داستانها را حدیث نفس نویسنده دانست. از طرفی موفقیت او در خلق شخصیتهای تنهای داستانهایش و فضای غمبار زندگی آنها در غربت را هم میتوان بهحساب همین تجربه شخصی آقای نویسنده نوشت. این مجموعه با داستانی آغاز میشود که نام کتاب را بر خود دارد؛ «هتل مارکوپولو» ماجرای یک راننده تاکسیست که در فرنگ کار میکند و یک شب به مسافری برمیخورد که تازه از ایران آمده. خانم مسافر از راننده میخواهد به یاد سالهای دور که در همین کشور درس میخوانده، او را به هتلی ببرد بهنام «مارکوپولو». نویسنده در داستان دیگری بهنام «شاهد» هم از یک راننده تاکسی دیگر کمک میگیرد تا داستانش را تعریف کند؛ داستانی درباره سه راننده تاکسی که یکیشان راوی ماجراست و دنبال گربه گمشدهاش میگردد.
اما در میان داستانهای این مجموعه، داستانی وجود دارد که بهنظر مهمترین آنها میرسد؛ چون هم ساختار متفاوتی نسبت به دیگر داستانها دارد و هم نویسنده از منظری دیگر به شخصیت تنهای محبوبش نگاه کرده است. داستان «مهتاب» درباره زن جوانی بههمین نام است که یک روز بیخبر، ناپدید میشود. ماجرا از همین نقطه آغاز میشود و آدمهای اطراف مهتاب شروع میکنند به روایت کردن آشناییشان و رابطهشان با او. بازپرسی هم در این میان هست که سعی میکند از ماجرا سردربياورد و نشانی از نقش اول ماجرا پیدا کند. درواقع وجه تمایز این داستان با دیگر داستانهای حاضر در این است که راوی آن ماجراها یا خود همان شخصیت تنهاست و یا یک دانای کل داستان را راویت میکند اما در داستان «مهتاب» اطرافیان آن شخصیت هستند که روایت را پیش میبرند.
داستانهای «خرگوش» و «آقای مشکاتی» هم از این منظر که اتفاقاتی ساده و پیشپا افتاده، آرام آرام به فاجعه و حوادثی برگشتناپذیر بدل میشوند حائز اهمیتاند. در داستان «خرگوش» ماجرای مردی روایت میشود که در اثر اصرار همسرش تن به مهاجرت میدهد و ناخواسته در شرایطی قرار میگیرد که خانوادهاش او را در خانه راه نمیدهند و او نيز در نهایت کمر به قتل آنها میبندد. داستان «آقای مشکاتی» هم ماجرای دکتر میانسالیست که در غربت زندگی آرامی دارد اما ناگهان تغییراتی در زندگی و برنامه روزانهاش رخ میدهد و در اثر مشاهده اتفاقاتی که در زندگی همسایه ایرانیاش رخ می دهد تغییر می کند. در داستان «خرگوش»، راوی اول شخص است و در ماجرای «آقای مشکاتی» روایت بردوش دانای کل و دو شخصیت اصلی داستان (مشکاتی و همسرش) افتاده است.
علاوه بر اینها، میتوانید شش داستان دیگر با نامهای «رودخانه تمبی، پارک، سپید، سیاوش، پله و دیدار» در این مجموعه پیدا کنید که همهشان داستان غربت است و اینکه چگونه آدم را از پا درمیآورد.
«هتل مارکوپولو» را انتشارات نیلوفر در 162 صفحه و با قیمت 1600 تومان منتشر کرده و با توجه به نامزد شدن کتاب در جوایز مختلف ادبی و استقبال منتقدان از آن، باید بهزودی منتظر چاپ دوم آن بود.
TrackBack
TrackBack URL for this entry:
http://hamidreza.com/cgi-bin/mt/mt-tb.cgi/445
Comments
salam
khaste nabashid
az matlabetan estefade kardim
eftekhar mikonaim agar be 3shakhs ma ham sar bezanid
3shakhs | November 16, 2005 10:24 PM
امیدوارم وبلاگت همیشه انقدر فعال باشه.
علی | November 17, 2005 01:40 AM
بعضی وقت ها خوب دردی است ، بعضی وقت ها اصلن درد نیست :)
نازلی | November 17, 2005 03:51 AM
حيف كه براي خوردن آن سيب، تنها بوديم
هما | November 18, 2005 01:37 PM
حتمن می خرم اش
سرزمین رویایی | November 18, 2005 05:32 PM
az matalebe weblogetoon estafade kardam.omidvaram hamishe enghadr por bar bashad.
diana | November 19, 2005 12:55 PM
تو یه قهرمانی ... گفته بودم قبلا بهت؟
Armin M.Songhori | November 19, 2005 11:14 PM
سلام.آقا من الان خيلي وقته منتظر يه كم تبليغ فيلم هاي خوبم..ميشه كنار اين لينكا يه چند تا اسم فيلمهاي اخير جهان كه ارزش ديدن رو دارن هم اضافه كني؟؟البته درسته كه تو مطالبت مي گي...اما خوب يه لينكدوني از اونا واسه ما بد نيست...البته ببخشيد كه من تنبلمو جز چند دفعه روزنامه همشهري نخريدم...راستي كميك آيداتو بدون رعايت حق كپي رايت به فرانسه ترجمه كردم جاي يكي از پروژه هام دادم رفت.سر فرصت ترجمه شده اش رو برات مي فرستم...البته بازم ببخشيدا!!!روز و روزگارت خوش باشه ايشالله.
parisa | November 22, 2005 04:53 PM
ببخشید که اینجا می نویسم.فقط می خواستم به اطلاعتون برسونم سریال «گم گشته»ای که صبح ها از شبکه یک پخش میشه اون سریال «گم گشته»ای نیست که ماه رمضان پخش می شد و کارگردان اش رامبد جوان بود. این سریال «گم گشته»یک سریال غیر ایرانی هست.سلامت باشید
di+go | November 23, 2005 01:44 PM
نظر قبلی از من بود که با نشان اشتباهی فرستاده شد. با عرض معذرت
m.j | November 23, 2005 01:46 PM
وبلاگت را ديگر هر روز بايد بخوانم مبادا چيزي از كفم بره//.
دسنوشته هاي پسري در حال كما | November 24, 2005 07:37 PM
ميداني حيرت يعني چه؟ مي داني آدمي چطور لبريز مي شود؟ بيا تا برايت بگويم
محمد عرب زاده | November 26, 2005 11:46 AM