search
linkdump
از دکتر رفيعی چه خبر؟
ايران تئاتر
نظرتان چيست؟
هادیتونز
جهان در سال 2006
بهنقل از اکونوميست | شرق
رد پای عکاس
شما عکسهای او را نديدهايد؟ | پرستو
هميشه از اين نگاه متفاوت مانا لذت بردهم
هادیتونز
آنجلينا جولی در قسمت دوم سينسيتی
هنوز بهطور رسمی اعلام نشده است | ShotsDaily
سفر به انتهای شب
"بيل موری يک پيشروی اصيل در ميان ديگران است." | شرق
گفتگو با حميد مجتهدی
مستند بینظير «ايران» را که حتما ديدهايد؟ | از طريق هفتان
سايت رسمی خاتمی
سرانجام راه افتاد | از طريق صنم
That I Would Be Good
لذتش را ببريد | پرستو
[archives]
friends
archives
go to archives' page...
« لعنت بر اين فرودگاه | Main | در ستايش يک زندگی معمولی »
فصل يازدهم، صفحه چهل و دو
"دلم میخواست برگردم تهران. نه اينکه اصفهان را دوست نداشته باشم. اصفهان را بيشتر از تهران. اما اصفهان آزارم میداد. من کاری به تهران نداشتم. نه دوستش داشتم و نه کاری به کارش. او هم به من همينطور. اما اصفهان نه. به من کار داشت. من هم به او. هر جا که پا میگذاشتم، چيزی بود که آزارم میداد. چه چيزی که به همان صورت که از بچگی ديده بودم هنوز مانده بود و چه چيزی که از آن صورت درآمده بود و چيز ديگری شده بود. و همهی چيزهايی که در اصفهان بود يکی از اين دو تا چيز بود..."
[گاوخونی – ج. م. صادقی]
TrackBack
TrackBack URL for this entry:
http://hamidreza.com/cgi-bin/mt/mt-tb.cgi/276


