search
linkdump
از دکتر رفيعی چه خبر؟
ايران تئاتر
نظرتان چيست؟
هادیتونز
جهان در سال 2006
بهنقل از اکونوميست | شرق
رد پای عکاس
شما عکسهای او را نديدهايد؟ | پرستو
هميشه از اين نگاه متفاوت مانا لذت بردهم
هادیتونز
آنجلينا جولی در قسمت دوم سينسيتی
هنوز بهطور رسمی اعلام نشده است | ShotsDaily
سفر به انتهای شب
"بيل موری يک پيشروی اصيل در ميان ديگران است." | شرق
گفتگو با حميد مجتهدی
مستند بینظير «ايران» را که حتما ديدهايد؟ | از طريق هفتان
سايت رسمی خاتمی
سرانجام راه افتاد | از طريق صنم
That I Would Be Good
لذتش را ببريد | پرستو
[archives]
friends
archives
go to archives' page...« شب بیستاره | Main | من مسيح را ديدم »
هفت دلیل ساده
1.
در فیلمهای کیمیایی، بیش از آنکه داستان مهم باشد این شخصیتها هستند که فیلم را جذاب میکنند. درواقع کیمیایی فیلم میسازد تا قهرمانهایش را روی پرده بیاورد. قهرمانهایی که احتمالا آنها را میشناسد و دوستشان دارد و حداقل بههنگام نوشتن فیلمنامه با آنها زندگی کرده است. درنتیجه اگر کیمیایی از قهرمانهایش شناخت کافی داشته باشد فیلمش فیلم خوبی میشود و اگر آنها را درک نکرده باشد، فیلم بدی خواهد ساخت.
مشکل «حکم» همین است؛ کیمیایی قهرمان ـ و قهرمانهایش ـ را نمیشناسد.
2.
کیمیایی علاقهی عجیبی به شخصیتها و داستانهای فرعی دارد. درواقع او بدون چند شخصیت حاشیهای جذاب نمیتواند فیلمش را بسازد. جملهی معروفی هم هست که میگوید "هر فیلمنامهی خوبی، حداقل دو داستان دارد". بههمین دلیل فیلمهای کیمیایی معمولا فیلمهای شلوغی هستند که چندین شخصیت فرعی در آنها حضور دارد. اما زمانی این شخصیتها ـ و داستانهای فرعی ـ در فیلمنامه جا میافتند و سر جای خودشان مینشینند که نویسنده وقت و حوصلهی کافی برای نوشتن صرف کند.
مشکل «حکم» اینست که کیمیایی شخصیتهای فرعیاش را خوب پرورش نداده و برای حضور و اعمال آنها منطقی ندارد. برای درک بیشتر این مساله، یک بار دیگر فیلم را ببینید و اینبار هروقت نوبت به حضور سهند (بهرام رادان) رسید، چشمهایتان را ببندید و گوشهایتان را بگیرید. چیزی از داستان جا افتاد؟
3.
"منطق" در نوشتن فیلم عنصر مهمیست. حتی اگر شما در حال روایت یک داستان خیالی و دور از ذهن در سیارهای دورافتاده باشید، در فضای بیمنطق داستانتان هم باید دلیلی برای اعمال شخصیتها بیاورید تا در ذهن تماشاگر سوال ویرانکنندهی "که چی؟" شکل نگیرد و احساس نکند که به شعورش توهین شده است.
مشکل «حکم» در اینست که شخصیتهایش بدون اینکه نیازی داشته باشند برای تغییر عقایدشان و تصمیمهای انقلابیشان تماشاگر را توجیه کنند، هر کاری میکنند و انتظار دارند تا بیننده هم تا انتها در سالن بنشیند و به حال قهرمان تنهای فیلم گریه کند. بهعنوان مثال نگاه کنید به فصل همراه شدن رضا معروفی با سه جوان فیلم و اینکه چرا ناگهان احساس میکند فروزنده و سهند مانند بچههایش هستند.
4.
کیمیایی در هر فیلمش سعی میکند بیشتر به نسل بعد نزدیک شود. این مساله اصلا چیز بدی نیست و اتفاقا جزو محاسن شخصیتی اوست. اما متاسفانه وقتی قرار میشود دربارهی این نسل فیلم بسازد معمولا نتیجه چیز چندان جالبی نیست، مثل «اعتراض» و «سربازهای جمعه».
گفتم که کیمیایی قهرمانهای تازهش را نمیشناسد. بهخاطر همین است که یکی از بدترین دیالوگهای تمام این سالها را «حکم» دارد. جایی که رضا معروفی (انتظامی) به سه جوان داستان ما میگوید: "خفنی از سر و روتون میباره."
5.
«حکم» ادای دین کیمیاییست به سینمای نوآر. این مساله از سر و کول فیلم میبارد، چه از تیتراژ و آهنگ ابتداییاش و چه از شخصیتهایی که مثل برگ خزان آدم میکُشند. این مساله هم به خودی خود چیز بدی نیست. اما مشکل اینست که این فیلم، با این ساختار و این آدمها و این فضا، مال این سالها نیست و ایکاش چند سال زودتر ـ مثلا در حوالی دهه 60 و 70 میلادی ـ ساخته میشد. شاید آن دوره میشد با خیال راحتتری فیلم را تماشا کرد.
بهعنوان نمونه پیشنهاد میکنم Road To Perdition را ببینید تا منظورم را از یک فیلم نوآر مدرن بیشتر درک کنید.
6.
(شاید این تکه را باید در شماره 3 مینوشتم، اما چون احساس میکنم یکی از مشکلات کلیدی فیلم است آن را جدا مینویسم:)
جایی در میانههای فیلم هست که سهند و فروزنده و معروفی در ماشین نشستهاند و ضیافت پدرخواندهها را تماشا میکنند. معروفی با این بهانه که شاید اطلاعات بیشتری کسب کند از ماشین پیاده میشود و به پدرخواندهها که از رستوران خارج شدهاند تا سوار ماشینهایشان شوند، میپیوندد. معروفی با آنها خوش و بش میکند، متلک میاندازد، بغلشان میکند و بعد از آنها جدا میشود تا هرکدام به مقصد خودشان بروند. در این سکانس نه خبری از اطلاعات است و نه معروفی تلاشی برای بهدست آوردن آن میکند. درواقع دلیل پدید آمدن این فصل اینست که کیمیایی قصد داشته چند خلافکار را کنار هم جمع کند و دیالوگهایی را که در ذهناش داشته، در دهان آنها بگذارد. بدون اینکه تاثیری در پیشبرد داستان یا کامل کردن شخصیتها داشته باشد.
7.
بزرگترین مشکل «حکم» در اینست که نمیتواند فضای فانتزی و غیرطبیعیش را برای تماشاگر باورپذیر کند. شاید اگر کیمیایی بیشتر به این مساله توجه میکرد، دیگر نه شخصیتهایش مسخره از کار درمیآمدند و نه اعمالشان.
نگاه کنید به نوچههای حد میثاق (شکیبایی) در رستوران.
TrackBack
TrackBack URL for this entry:
http://hamidreza.com/cgi-bin/mt/mt-tb.cgi/455
Comments
خوشم میاد از این انتقادایی که بررسی گونه س!
یجورایی باز مربوط میشه به اینکه فیلم رو ببینیم یا نگاه کنیم ...
Lord | December 26, 2005 01:37 AM
من فكر ميكردم فهم و درك من مشكل داره كه فيلم برام يه جوريه! نگو خيليها با "حكم" مشكل دارند. خدا رو شكر مشكل از فرستنده بود!
ذهن پريشان | December 26, 2005 02:25 AM
نظرتان را در مورد تبادل لینک جویایم
امیر حسین | December 26, 2005 08:28 AM
سلام! با شماره های 2 و 6 کاملن هم عقیده ام. حق با شماست.اما منظورتان را از شماره 5 به درستی متوجه نشدم. یعنی شما موفق نشدید با شخصیت های جوان فیلم ارتباط بر قرار کنید؟
حمیدرضا:
منظورم اینست که فیلم نوآر ساختن در این سالها، جور دیگریست. همین.
hosseyn | December 26, 2005 08:42 AM
مرسي
يكي از بهترين نقدهايي بود كه در باره فيلم خواندم
. متاسفانه همه در هنگام نقد فيلم كيميايي مصلحت انديشي ميكنند.
در ضمن تا به حال چند مطلب در وبلاگ شما خواندهام و لذتبخش بودهاند . با تشكر
Behnam | December 26, 2005 12:45 PM
من شخصا اشکالی در دایاموگ های فیلم حکم نمی بینم...مثلا عبارت (خفنی از سر روتون می باره ) بعد هم به نظر من هیچ لزومی نداره که آدم های این فیلم حتما مشابه عینی داشته باشند !
Babak | December 26, 2005 07:58 PM
مشکل اینجاست که بعضی آدمها نمی خواهند باور کنند که همه کاره نیستند. اطرافیانشان هم هی بزرگشان می کنند. ( نمی دانم چه نفعی دارد این کار برایشان؟ ) نتیجه اش می شود همین آقای کیمیایی که رسیده به اینجا. دیگران که هر چه می گویند به دشمنی و حسادت نسبت نسبت داده می شود، کاش یکی از همان دوستان شفیق به این آقا بگوید که کارگردان خوبی هستی درست، بالاغیرتا از یکی دیگر فیلمنامه بگیر!
ریحون بنفش | December 26, 2005 11:05 PM
چیزی در مورد "آهنگ برنادت" نمی نویسی ؟
Hossein | December 27, 2005 01:20 AM
مرسي..عالي بود
ليلي | December 27, 2005 02:32 AM
Kimayee, samble "honarmande" iran dar dourane khafaghan hast ke mitavand dahanash ro baz konad vali chizi nagouyad. Honare kebrit bi khatar budan, Honare system pasand.
Amir | December 29, 2005 01:38 AM
من فکر می کنم - حالا به هر دلیلی- ذهن کیمیایی ، یک ذهن به هم ریخته ست. و بزرگ ترین مشکل کیمیایی اتفاقن این هست که می خواد به این ذهن نظم بده.که نتیجه این وضعیت مضحک ِ پا در هواشده. اگر کیمیایی با همین وضع ، با همین در هم ریخته گی کنار می اومد ، بعید نبود که بتونه فیلم های خوبی بسازه.فیلم هایی با منطق خاص خودش. منطق بی منطقی. اما تمام فاجعه در اینه که تلاش می شه این ذهن، خیلی منطقی فیلم بسازه و به قول خود ِ استاد ! عکس برداره
hamed | December 29, 2005 02:41 AM
همینطور که گفتی در فیلم های کیمیایی بیشتر از فیلمنامه، بازیگره که فیلم را می سازه... تو سربازان جمعه و حکم کاملا این مساله ملموسه. البته فیلمنامه کیمیایی را هم نباید نا دیده گرفت!
امیر | December 29, 2005 04:09 AM
البته ايراد اساسی فيلم های کيميايی. وجود عنصری به نام کيميايی است. يک روشنفکر نما. از کجا ظاهر شد از جامعه ای که زور مي زد مفهوم جهان متمدن را درک کند. خب جامعه مدرن روشن فکر می خواهد، و ما چون نداریم از خودمان در می کنیم. امثال اين آقا . . .
متلک | December 29, 2005 03:00 PM
كيميااي فيلمهاي خوبش را مديون نويسندگاني همچون محمود دولت آبادي است . گوزنها و خاك و ... و و قتي كه تصميم گرفت خودش همه كاره فيلمهايش بشود ديگه نتونست كاري مثل اونها خلق كنه چون كيميايي مرد اينكار نيست.خوشحالم كه حكم را نرفتم ببينم و اساسا بعد از فيلم افتضاح سلطان ديگه فيلمي ازش نديدم و اعصابم را خرد نكردم.
ساحل افتاده | December 30, 2005 01:00 AM
salam
az khosroo ejaze gereftei az agha enteghad mikoni??
binesh | December 30, 2005 11:56 AM
در فیلمهای کیمیایی بقال و چقال و وکیل و دزد و دکتر با یک گویش و یک لحن حرف می زنند همه شان بامزه و متلک اندازند.
meigoon | December 31, 2005 03:13 AM
به ما هم سر بزنید: نشریه ی سینمایی هنریِ آگراندیسمان
با تشکر.
www.agrandisman.tk
kubrick2001 | January 2, 2006 02:41 PM
به نظر من کیمیایی آبروی سینمای ایران را برده است
mohsen | January 2, 2006 02:56 PM
صرفا محض اصلاع و کسب اجازه: من وبلاگ شما را لینک کرده ام. اگر ناراضی هستید، لطفا بگویید تا اسم وبلاگ شما را از لیستم حذف کنم.
شاعرمسلک | January 4, 2006 09:32 AM
هر فيلم اصول خود را بنا ميكند كه لزوما منطبق با واقعيات نيست بهتر است منتقد بر اساس منطق فيلم تحليل نمايد نه براساس كليشه ها.متاسسفانه اكثر منتقدان خلاقيتي در نوشته ها شان نيست زور ميزنند ودلايل ساده و مشكل به خيال خودشان كشف مي كنند
حمیدرضا:
دقیقا حرف من هم همینست که شخصیتهای فیلم در منطق روایی خود فیلم هم بیمنطق عمل میکنند. برای اینکه درستتر منظورم را متوجه شوید پیشنهاد میکنم «ماهی بزرگ» تیم برتن را ببینید.
نادر | January 4, 2006 10:57 AM
آخ گفتي. داره حسوديم ميشه چه خوبه آدم بتونه چيزي رو كه احساس ميكنه اينقدر خوب منتقل كنه. منتظر پست هاي جديدت مي مونم . سعي كن هر فيلمي رو كه خواستي ببيني در اولين روزهاي اكرانش بري تا ... خلاصه بعضي از فيلم ها دارن خوب مي فروشن.
محمد رضا | January 6, 2006 08:57 PM
در کل با این هفت دلیل موافقم. داستان حکم کمی اشکال دارد. اما شاید بعضی از مثالهایی که آوردهای درست نباشند.
مثلا در باره مثال دلیل ۳: یک جایی نزدیک ماشینها سهند به فروزنده میگوید من تو تهران جایی ندارم برم. بعد هم در یک جای دیگر فروزنده به رضا معروفی میگوید آقا زن داری دختر داری منم مثل دخترت.
من فکر میکنم اینها دلایل کافیای باشند که رضا معروفی سهند و فروزنده را مثل بچههایش بداند.
و درباره دلیل شماره ۶: درست است که این صحنه کمی اضافی به نظر میرسد (راستش با این که اضافی هست اما فضای مافیایی فیلم را بهتر کرده) اما اگر اشتباه نکرده باشم بعد از خوش و بش رضا معروفی و حق میثاق دوتایی باهم به پایین پلهها قدم میزنند و حق میثاق هم به بقیه میگوید : بچهها مارو تنها بذارید مسئله یکم خصوصیه. من فکر میکنم این همان اطلاعاتیست که رضا معروفی از حق میثاق میگیرد.
اما در آخر باید از این دلایل خوبی که آوردهای تشکر کنم. یکی از نقدهای خوبی که راجع به حکم خواندم همین بود.
حمیدرضا:
دربارهی مثال 3 فکر میکنم خودت هم قبول داشته باشی که این رابطه خیلی بیمقدمه شکل میگیرد. باز اگر بعد از آن فصل دیدار با دختر معروفی بود و قبلش برای رابطه سهند و فروزنده با معروفی زمینهچینی میشد شاید نتیجهی بهتری بهدست میآمد.
دربارهی شماره 6 هم ایراد اینجاست که ما نتیج آن دیدار و گفتگو را در فیلم نمیبینیم. حتی اگر قبول کنیم که فیلمساز در اینجا کات داده و معروفی از حد میثاق و رفقایش کلی اطلاعات گرفته، در کجای فیلم به این نقطه ارجاع داده میشود؟ اطلاعاتی هم که معروفی در ادامهی فیلم از کارهای محسن کسب میکند از منبع دیگریست.
بابک تهرانی | January 9, 2006 04:51 AM
کيميايي فقط و فقط يک کارگردان معمولي است. انتظاري بيش از اين از او نداشته باشيد.
منتقدين وام گيرش او را مثل يک بادکنک باد کرده اند. بايک سوزن مي ترکد.
موفق باشيد
يک فيلمساز | January 22, 2006 09:03 PM
هفت دليل شما فاقد دليل است بترتيب:
1- از كجا به اين كشف نايل
شده ايد كه كيميايي قهرمان هايش را نمي شناسد.
2-چرا داستانهاي فرعي در فيلم جانمي افتد؟ همه چيز را به تماشاگر حقنه نميكنند اندكي فكر نيز لازم است.
3-منطق فيلم در خود فيلم نهفته است اندكي فكر لازم است.
4-چرا كيميايي جوانان را نميشناسد؟چون برداشت كيميايي را نمي پسندي و كتره اي نگو نميشناسد.
5-اجر نهادن به يك نوع سينمااز سال و ماه و كسي اجازه نمخواهدو براي رد يك فيلم- فيلم ديگررا حواله دادن استدلال نميسازذ.
6-به پاسخ 2و3 رجوع گردد.
7-مجدداچرافكرميكني اينها مسخره ميباشند احتمالا مسخره نگاه شده اند.
عزيزم اثبات كردن بسيار مشكل است .
احكام | January 29, 2006 01:46 PM