قبلالتحرير: به پيشنهاد خسرو يکی دو هفتهای میشود که بخش جديدی را در ايرانشهر شروع کردهام و در آن هر روز در ستايش يکسری پيشنهادهای فرهنگی ـ هنری مینويسم. از اينکه چه کتابی بخوانيم و چه فيلمی ببينيم و به تماشای چه تئاتر و نمايشگاهی برويم. يک جورهايی شبيه به همين وبلاگ. در طراحی جديد اينجا هم میخواستم يک بخش مجزا برای آن نوشتهها اضافه کنم اما راستش ترسيدم بعد از مدتی وبلاگام را خراب کند؛ اينکه هر روز در دام آپديت کردن آن ستون کذائی بيافتم و از نوشتههايی که صرفا برای اينجا مینويسم جدا بيافتم.
با اين حال فکر میکنم بد نباشد هرازچندگاهی از آن نوشتهها کمک بگيرم برای بهروز کردن اينجا، مخصوصا وقتی که فاصلهای میافتد و آن حس ناب وبلاگنويسی در روزمرگی گم میشود.
ماری
ولاديمير ناباکوف
ترجمهی عباس پژمان
انتشارات هاشمی
207 صفحه
850 تومان
در داستان شخصيت نهچندان محبوبی بهنام آلفی يوروف هست که هيچگاه تلفظ صحيح اسم گانين را ياد نمیگيرد و بهقول مترجم در يادداشت ابتدای کتاب شباهت زيادی هم به تصوير لنين دارد. آلفی يوروف در طول داستان منتظر زنش است تا از روسيه به او ملحق شود اما گانين با ديدن عکس زن آلفی يوروف متوجه میشود که همسر اين مرد همان دخترکیست که ده سال پيش عاشقش بوده و سفر باعث شده تا عشقشان نافرجام بماند.
او ابتدا تصميم میگيرد بههر نحوی که شده از شر شوهر ماری خلاص شود و دوباره به عشق دوران نوجوانیاش برسد اما تا پايان کتاب (دقيقترش میشود آخرين صفحهی کتاب) طول میکشد تا او از خاطرات خوش کودکی و عشق نوجواناش بيرون بيايد و با واقعيت روبهرو شود و بفهمد که ديگر ماری به او تعلق ندارد.
ناباکوف در ترجمهی انگليسی کتاب توضيح داده که صحنههايی از «ماری» عينا از واقعيت الهام گرفته شدهاند و کتاب تا حدود زيادی به زندگی خود نويسنده شباهت دارد. ماری هم درواقع يادآور دختری بهنام والنتيناست که ناباکوف در شانزده سالگی عاشقش بوده و بعدها يک بار ديگر در کتاب «حرف بزن، حافظه» به سراغش میرود. از اين وجه کتاب هم که بگذريم میشود گفت ماری در اين داستان نمادی از روسيه هم بهشمار میرود که برای گانين (ناباکوف) مهاجر از دست رفته است و در آغوش مرد کريهالمنظری بهنام آلفی يوروف (لنين) افتاده و ديگر کاری نمیشود کرد. از طرف ديگر اين کتاب بهنوعی عزيزترين کتاب نويسنده بهشمار میرود چون با انتشار آن باعث شد تا ناباکوف جوان به شهرت برسد و سری در ميان سرها درآورد.
کتاب اولين بار بهزبان روسی و با عنوان «ماشنکا» منتشر شد و بعدها خود ناباکوف آن را به زبان انگليسی ترجمه کرد و عنوان «ماری» را برای آن برگزيد که همان انگليسیشدهی ماشنکاست. در ايران هم عباس پژمان آن را از روی نسخهی انگليسی ترجمه کرده و در سال 78 چاپ اولش توسط انتشارات هاشمی منتشر شده و دو سال بعد به چاپ دوم رسيده. نسخهی ديگری هم به زبان فارسی از اين کتاب موجود است که خليل رستمخانی مترجمش بوده و ناشرش نشر ديگر؛ با اين تفاوت که رستمخانی ترجيح داده کتاب را با همان عنوان اوليهی «ماشنکا» وارد بازار کند.
به به آقا چه كردی؟! احسنت و هزار اللهاكبر به اين سليقه.
چه کار خوبی! من از طرفداران پر و پا قرص اون بخش ایرانشهر هستم. موفق باشی
خيلی معرفی های خوبی می نويسی داداش گُلم. اين جا رو هم که بالاخره خونه تکونی کردی!
مبارک! هم قالب جديد وبلاگت و هم ستون جديدت توی ايرانشهر
مبارکه.
من طرفدار کارهاتون تو گل آقا هم هستم!
اتفاقا بدون اينكه بگي حدس ميزدم كار تو باشه ! هر چند يك بار نامت رو به همراه يكي از معرفي كتاب هايي كه در وبلاگ داشتي ديدم در اون صفحه ولي از لحنت تابلو بود كه ادامه اش هم كار خود خودته !
اقا اون نارنجک اون بالا هنوز ضامنش آزاد نشده ما منفجرتیم!
salam mobarake.
سلام . خیلی خوشرنگ و آروم شده اینجا . مبارکه !
wow
cheghadr inja khoshgel shode!
manam tabrik migam
Asiyeh
....
نامزدهای اسکار ۲۰۱۰
گاردین
سلینجر درگذشت
دیگر کسی مزاحم آقای نویسنده نمیشود.
چند نکته دربارهی روزمرگی
حمید امجد
بهمن جلالی درگذشت
مرگهای ۸۸ تمامی ندارد؟ | عکس آنلاین
زندگی را در تابه سُرخ کنید
دربارهی «جولی و جولیا» | محسن آزرم
آشپزخانهی راز
پویان و سیما به آشپزخانه میروند
در رثای دیوید لوین که به سایه رفت
نیویورک تایمز