يکی دو روز پيش بود که به يه دوست عزيز وبلاگی گفتم "بن بست" برام کابوسی شده! نه حسش هست و نه وقتش و نه پهنای باندش! از طرفی يه مدته احساس می کنم که اون وبلاگ مال همون موقع ها بود و لذتش برای وقتی بود که اينقدر فضای وبلاگها متشنج و اعصاب خورد کن نبود. بعضی وقتها احساس می کنم بن بست به نوعی پيش قراول يک سری سايت و وبلاگ مسخره و سخيف شده که کاری جز چرت و پرت گفتن و آزار رسوندن به بلاگرها ندارن ... بخاطر همين هم چندان تمايلی ندارم ادامه اش بدم. ميترسم که شوخيهای خيلی لايت و با ترس و لرزم، همرديف گل واژه های يه مشت بيکار بشه. هنوز يادم نميره وقتی يکی دو قسمت اول رو آپ کردم که در مورد حسين بود، با اينکه ايده اين کميک های وبلاگی هم از خودش بود، اما همش ميترسيدم ناراحت نشه. شکر خدا هيچکس هم از دستم ناراحت نشد و خيلی تجربه خوبی شد برام. بعضی وقتا همين خاطرات هم ترغيبم می کنن که دوباره شروع کنم... نميدونم...
بهرحال سالگرد بن بست نزديکه، اما هنوز وضعيتش معلوم نيس... راستی روزی که اولين کميک استريپ وبلاگی رو گذاشتم، نميدونستم که سالگردش چه روز مهمی خواهد شد!

بينال کاريکاتور تهران هم از فردا در فرهنگسرای نياوران برپا می شه و مثل دوره قبل من شرکت نکردم. متاسفانه مهلت ارسال آثارش دقيقا مصادف شد با دوران پرکاری من توی جام جم و يکی دو جای ديگه. اميدوارم آبرومندانه برگزار بشه هرچند از ديدن و شنيدن اين همه اسم تکراری خسته شدم... ادامه نميدم، حال و حوصله دردسر ندارم.
چقدر بده که موزه هنرهای معاصر ديگه هيچ دوسالانه ای رو برگزار نميکنه ها. اصلا يکی از لذتهای دوسالانه های گرافيک و نقاشی و کاريکاتور و تصويرسازی، ديدن ديزاين معرکه موزه بود. چه حيف.

حميد رضا جون سلام من خيلي بن بست و دوست داشتمهنوزم هم دوستش دارم و خوشحال ميشم كه دوباره راه بيوفته اما لازم نيست زياد با خودت سختي بدي و زور به فشارت بياري

راستي برايش تفلد بگيريم خب؟مشي مشي

راستش من از اولي كه سايت را راه انداختي منتظر بن بست بودم. خيلي دوست داشتم آپديتش كني. و فكر كنم راه درستي را پيش گرفته بودي، همين كه سعي داشتي اول آدمهايي را مطرح كني كه مي داني جنبه اش را دارند و همين كه دست گذاشته بودي روي خود وبلاگها و بعد هم ايده هات...همه اش خيلي خوب بود.باور كن!

بن بست خوب بيد ولي حميدرضا لازم تر بيد. ميدوني من اول بن بست رو پيدا كردم بعد امدم سراغ وبلاگت.

بن بست به بن بست رسيده؟؟مي خواي بن بست رو بكني بزرگراه؟؟خوب معلومه كه نميشه!!اون جا يه جاي تقريبا خاص بود با ايده هاي خاص...نه يه جاي عمومي مثل روزنامه!!سالگردش مبارك!

كاملا درست ميگي ولي به صرف اينكه چهار نفر آدم بيكار بخوان سوء استفاده كنند كه نبايد دست از كار كشيد . منتظر بن بست بعدي هستم موفق باشي .

اصراري ندارم ولي اگه ادامه بدي بد نيست.اگرم تعطيلش مي كني اينجا بايد مرتب چندتا از كاراتو بذاري.الزامي نيست كه جديد باشن فقط باشن.نه اينكه اذيت بشي فقط براي معرفي هم كه شده چهار تا كاريكاتوراتو بذار يه جايي.تركيديم.

بن بست رو شروع کن :)
از هیچی هم نترس ..هر کی هم ناراحت شد ....شده دیگه :))
( خواستم بگم به درک :)) دیدم من خیلی باادبم .این حرفا ازم بعیده:)

نگران نباش
فعلا همه مون به بن بست رسيديم :)

ما منتظر دومیش هستیم ! چیز یعمی ما منتظر شروع دوباره ی بن بست هستیم !!!

جات خالي...نمايشگاهش محشر بود...يعني به من خيلي چسبيد...اگر چه بخش تصادف موضوع عكسا تكراري شده بود..اما خداييش بخش آزادش خوب بود...نبودي ديگه...يه كاريكاتور از يه بن بست بود اون جا...يادت افتادم...يه يارو هم بود خودش تنهايي اومده بود هي واسه خودش مي خنديد...باز ياد تو افتادم...بعد يه يارو با يه دختر اومده بود هي شر و ور مي بافت و اداي اينايي رو در مياورد كه خيلي از هنر مي دونن...باز يادت افتادم...با خودم عهد كردم اگه اون تو بوده باشي...ديگه پامو اين جا نزارم...مي دوني چي شد رفتيم نمايشگاه؟؟كلاس تنظيم تشكيل نشد:))

سلام رفيق

از طرح ساده و زيباي وبلاگت بسيار خوشمان امد و نوشتن هاي خلاصه و خوب . . پايدار باشي

نامزدهای اسکار ۲۰۱۰
گاردین

سلینجر درگذشت
دیگر کسی مزاحم آقای نویسنده نمی‌شود.

چند نکته درباره‌ی روزمرگی
حمید امجد

بهمن جلالی درگذشت
مرگ‌های ۸۸ تمامی ندارد؟ | عکس آنلاین

زندگی را در تابه سُرخ کنید
درباره‌ی «جولی و جولیا» | محسن آزرم

آشپزخانه‌ی راز
پویان و سیما به آشپزخانه می‌روند

در رثای دیوید لوین که به سایه رفت
نیویورک تایمز