من عاشق کارهای مرضيه برومندم. راستش رو بخواين، براشون می ميرم. از "خونه مادربزرگه" و "مدرسه موشها" و "زی زی گلو" گرفته تا سريالهای "هتل" و "ورثه آقای نيکبخت" و اين اواخر " کاراگاه شمسی و دستيارش مادام" . (اين مطلب هيچ ربطی به خورشيد خانوم و پينکفلويديش ندارد- مترجم) اساسا بچگی ما تو چند تا کارتون باحال و همين عروسکهای مرضيه برومند خلاصه ميشه و ميره پی کارش. فکر نميکنم هيچکدوممون تا آخر عمر هاپوکومار رو با اون ته لهجه هندی فراموش کنيم. يا هروقت رضا بابک و بهرام شامحمدلو رو می بينم ياد کاکل زری و مخمل نيوفتيم.
امروز تو صفحه هنر شرق گزارش - گفتگويی با مرضيه برومند چاپ کرده بود که برای چنددقيقه ای منو برد به همون بچگی نفرت انگيز سالهای جنگ که تنها خاطره خوشش همون کارهای مرضيه برومنده...
" ... درست شبی بود که تهران ديگر خالی از سکنه شده بود و همه به نقاط دوردست رفته بودند تا در ايام عيد شکار موشکها و بمب های عراقی نشوند. وقتی کنار ساختمان شبکه دو را با موشک زدند ما در آن زيرزمين بوديم که تنها پناه اش زير راه پله بود ... من در آن زمان به هيچ چيز فکر نمی کردم. نه به خطری که در کنار گوشمان بود و هرلحظه امکان داشت جان مان را بگيرد و نه به مرگ که در چند قدمی مان بود. فقط ميخواستم اين برنامه برای عيد آماده شود و شد. وقتی در آن تعطيلات عيد برنامه پخش شد با خود فکرکردم که چه کار ثوابی کرده ام و هنوز يادم هست که چقدر راضی و خوشحال بودم. اما حالا..."
قسمتی از خاطرات مرضيه برومند از دوران مونتاژ "خونه مادربزرگه".
راستی هنوز هم اون آهنگ معرکه تيتراژش يادمه و بعضی وقتها زير لب زمزمه می کنم. شاهکار بود لامصب!

خواستم به مطلب لينک بدم اما سايت شرق هنوز روزنامه امروز رو نفرستاده رو آنتن!
تکميل :: خوب به سلامتی درست شد... لينک مصاحبه.

منم كارهاي برومند و دوست دارم بيشتر از همه خونه مادربزرگه اما جنگ و ياد نمياد آخه خيلي كوچولو بودم...

سلام ..ما كه سنمون قد نميده به اون سالها..

من بيشتر از همه نوك سياه رو دوست داشتم ولي همه اش قشنگ بود...

مرضيه برومند....حنايي..گل باقالي...الو الو من جوجو ام؟؟...بچگي؟؟..وقتي بابا كوچيك بود؟؟؟...كارتوناي بچه هاي اين دوره...

حميد جان سلام.دلم براي بچگي تنگ شده.خونه مادر بزرگه هزارتا قصه داره....مخمل جان قربان.

sallam....man asheghe ean sadegitam...shenidam jalese boody nayoomady tavallod ...loooos!!!!!!!

مطلبت رو خوندم.............

من هر وقت اسمش رو ميشنوم ياد اون عروسك با نمك زيزي گولو مي افتم :)

حميدجان هميشه و هرجا كه باشم مشتري ثابت اينجا هستم و زيرچشمي هم منتظر بن بست !!!
امروز تازه ايميل هام رو چك كردم...ممنونم واسه كارت تبريك !!
شادباشي داداش خوبم...يا حق!

منم تو رو اگه باهام بيای شمال خيلی دوست دارم !

سلام دوست عزيز.

لطفا اين مطلب رو بخون و چنانچه ممكن بود يه لينك هم بده كه ديگران هم بخونن.

قربون دستت.http://w3schoolsir.com/archives/2003_09_01_archive.htm#106369484807791056

آفرينش رو که رسما ميذارم کنار، چون نه پول خوبی ميده و نه از حاصل کار راضيم. فقط باعث آبروريزيه .... // كاش ما آدم ها هميشه ... !! هيچي بي خيال ... اميدوارم موفق باشي ...

ولی من "پسر ِ شجاع" رو بیشتر دوست داشتم . مخصوصاً "بابای پسر ِ شجاع ". دلم به حالش می سوزه . آخه خودش واسه خودش اسم نداشت !

واقعا مرضيه برومند همه كاراش جذابند(لا اقل براي ما كه خونه ي مادربزگه اش برامون بهترين برنامه ي تلويزيوني بود زمان خودش!!

نامزدهای اسکار ۲۰۱۰
گاردین

سلینجر درگذشت
دیگر کسی مزاحم آقای نویسنده نمی‌شود.

چند نکته درباره‌ی روزمرگی
حمید امجد

بهمن جلالی درگذشت
مرگ‌های ۸۸ تمامی ندارد؟ | عکس آنلاین

زندگی را در تابه سُرخ کنید
درباره‌ی «جولی و جولیا» | محسن آزرم

آشپزخانه‌ی راز
پویان و سیما به آشپزخانه می‌روند

در رثای دیوید لوین که به سایه رفت
نیویورک تایمز