امروز رفتم "گاهی به آسمان نگاه کن" رو ديدم. معرکه است، حتما برين.
بليط نصف قيمت شنبه ها!!من متاسفانه کتاب ميخائيل بولگاکف رو نخوندم و از داستانش مطلع نيستم اما هر چه هست، نديد ميگم شاهکاره! داستان فيلم که واقعا چيز بديع و تازه ای بود، روحهايی که تا پيدا شدن اجسادشون در بين ما زندگی می کنن و به آدمها کمک ميکنن تا خوب باشن. در اقتباس کمال تبريزی هم ماجرا کاملا ايرانيزه شده و احساس نمی کنی که ماجرا در جايی دور از اين سرزمين رخ ميدهد. کنار اين داستان جذاب، تصور کنين حضور رضا کيانيان و آتيلا پسيانی و احمد آقالو و البته استعداد جديد سينمای ايران، هانيه توسلی رو. واقعا اين دختر عالی بازی کرد. هوشنگ حريرچيان هم که اون شيرينی و نمک فرش باد رو توی اين فيلم هم ادامه ميده و به دل ميشينه اين پيرمرد نازنين اصفهانی که انگار ساخته شده برای نقش پيرمردهای بازاری کِنِس!
راستی جلوه های ويژه فيلم هم انصافا خيلی تروتميز دراومده. مخصوصا آخرين صحنه فيلم که دکمه در هوا غوطه ور ميشود، کاملا با کامپيوتر طراحی شده و خيلی عاليه.
دلقک بازی های کمال تبريزی و تيکه هاش هم که ريخته! مخصوصا اون تيکه "حوری زاده" اش که من يه ربع داشتم ميخنديدم! آخرای فيلم هم يه صحنه عروسی هس که مهمونا ميان و همشون رو ما ميشناسيم. همه کاراکترهايی هستن که ما قبلا تو سينمای دفاع مقدس ديديمشون. عاطفه رضویِ نجات يافتگان، علی دهکردیِ از کرخه تا راين، جواد هاشمی ِ افق و... همه با همون هيبت ميان عروسی هانيه و بهمن. خيلی خوب بود.
دوباره بايد برم اين اثر معرکه رو ببينم، اون هم تو سينما فلسطين دوست داشتنی. راستی "بی خوابی" رو هم سالن دو فلسطين گذاشته که اون هم اين يکی دو روز حتما ميرم، فقط اميدوارم دوبله نشده اش باشه و با زيرنويس پخش بشه. راستی کسی نميدونه سينما فرهنگ دوبله شده نشون ميده يا با زيرنويس؟

فيلم خيلي جابيه!هر از گاهي يه شوخي هم با اين دوستامون ميكنن!

در اولين فرصت خواهم ديد...

man ham filmo emroz didam,ali bod.
in kamal tabrizi nafas mane,hameye filmash ghashang v tazast.

به به ميبينم كه يكي پيدا شده مثل خودمون پايه فيلم
آقا سينما فرهنگ رو نوشتم تو وبلاگم
اگر اومدي خودت بخون نمياي هم بگم كه با زيرنويسه
بليطش هم 1010 تومنه
بي خوابي قشنگه فقط يه كم آلپاچينوش رو بايد زياد كنن!
ارادت
پاينده باشي تا بعد

سلام حميد رضا جون (نظرخواهست جنيه؟) منم دلم خواست اما وقت ندارم :(

سينما فرهنگ سانس آخر شب...فيلم فرانسوي..دوربين مي چرخه و مي چرخه..زيرنويس ها تند تند ميان و ميرن..چشمات درد مي گيره...گاهي به آسمان نگاه نكن؟؟كدوم سينما اكران كرده؟؟فلسطين فقط؟؟

حتما بايد برم ببينم كار آقاي تبريزي رو و اينكه فرهنگ به زبان اصلي نشون ميده / فعلا

سلام حميد.
فرهنگ با زير نويس فارسي داره.اما فلسطين دوبله شده

من هم خيلي مي خوام برم ببينمش. شايد امروز ببينم

حميد جون دستت درد نكنه كه فكر مني ولي من از ابعاد فعلي ام راضي ام و فكر نمي كنم احتياج به توسعه باشه...

آقا انقدر تعریف کردی ، دلم خواست برم فیلمو ببینم !!! ولی خب ما مث شما مایه دار نیستیم ! یه بیلیته می ریم همیشه !!!!

اقا با هر چيزي كه در مورد فيلم گفتي موافقم حتي چون خودم هم عين همين هرفها رو ميخواستم بنويسم الان ثه خورده جمله هامو عوض كردم . ضمناً فرهنگ با زير نويس انگليسي نشون ميده و به همين دليل هيلي بهتر از دوبله شده فلسطينه . تو كه دوست نداري صداي هواب آلود ال پاچينو رو كه به خاطر اين فيلم واقعاً چند روز نخوابيده از دست بدي؟

حميد جان سلام.من ديروز سينما فرهنگ بودم.حرفي در مورد دوبله نبود.راستي من رفتم اين زن حرف نمي زند.بد نبود.نميدونم نظرت چيه؟

حميد جون اذيت نكن.... فيلم به اين نامنسجمي نوبره...حيف شاهكار بولگاكف.

گاهی به آسمان..

تا در درخت

آيتي ببيني فراتر از توصيف شاعرانه يك هيزم خوب
(حتي اگر تعبير ناچيزي باشد از وصلت دانه و سرشاري خاك)،

تا در خاك پست
شاياني زيباتري از حقارتي سرد
در چنگال اسارت آسفالت ها بيابي،
(و مگر نمي شنوي نفس نفس هايش را از احتقان قير و ماسه؟)

تا در عشق روزني بشكافي
به در از محبس بدبوي شهوت
(حتي به قدر سر سوزني كه از فراسوهاي اندامها ، هرم نفس ها را فرا راه،دريچه اي گشوده باشد به زلال وسيع دوست داشتن)،

تا از برادري
قصه اي ديگرگونه برخواني
شنيدني تر
آه! هزاربار شنيدني تر از پليدي خونين حكايت قابيل،
( اگرچند قصه دستي باشد كه شبانگاه جلپاره اي نثار پيكري مي نمايد
در اسفند هاي بي نفتي )،

تا از انسان
مصنوعي غامض تر بشناسي
از سادگي يك بيل
يك شلاق
يك پله (براي صعود)

(و چه بيم اگر مردابي باشد كه قلبي نيلوفري
كه تكه اي از يك قلب نيلوفري را –شايد- در گنداب خويش به حيات نگاه مي دارد)،

تا از مرگ
تصويري واضح تر از مبهمي خاكستري
مبهمي سياه
واشك هاي ندانستگي –ندانستگي ژرفناي خاك و بلنداي آن سوي ابرها- ترسيم كني
( اگرچه احساس گرماي حضوري، گرماي مجاورتي باشد كه هميشه همزاد گونه با تو زيست مي كند
با تو زندگي مي كند)،

تا از سلام
غرضي سپيدتر از رنگارنگي يك فريب
در پستوي كلام نهان كرده ياشي،
خواهشي كم چرب تر از سخن تزويري در تنگناي گذار ناگهاني دو اندام،

تا…..
تا….
تا….
تا از شعر
شعوري بيش از سياهه هاي مكرر واژه ها دريابي
( حتي اگر عاريتي از انديشه اي كودكانه تر از بزرگسالي هاي گمشدگي به ذهن كودك غريبت باشد)،
…..
…..
تا …سر از باتلاق هاي روزمره هاي دوست نداشتني بركني،
گاهي به آسمان نگاه كن.

آرش امین زاده

نامزدهای اسکار ۲۰۱۰
گاردین

سلینجر درگذشت
دیگر کسی مزاحم آقای نویسنده نمی‌شود.

چند نکته درباره‌ی روزمرگی
حمید امجد

بهمن جلالی درگذشت
مرگ‌های ۸۸ تمامی ندارد؟ | عکس آنلاین

زندگی را در تابه سُرخ کنید
درباره‌ی «جولی و جولیا» | محسن آزرم

آشپزخانه‌ی راز
پویان و سیما به آشپزخانه می‌روند

در رثای دیوید لوین که به سایه رفت
نیویورک تایمز