روی جلد بروشور نمايشچند شب پيش خوشبختانه تونستم برم نمايش «زائر» به نويسندگی و کارگردانی حميد امجد (از گروه نمايش پرچين) رو ببينم. تئاتر فوق‌العاده‌ای بود با کلی شخصيت و بازيگر که بيش از همه قدرت و خلاقيت امجد رو نشون داد. داستان مردی به نام برنا با بازی خيره‌کننده مهرداد ضيايی که روزی در ميدان شهر همای سعادت بر شانه‌اش می‌نشيند و سلطان به او می‌گويد که يک آرزوی او را برآورده می‌کند، او از سلطان تا سپيده‌دم فردا فرصت می‌گيرد تا آرزويش را به سلطان بگويد.
نمايش از جايی شروع می‌شود که او پس از اين واقعه به خانه برگشته و ماجرا را برای خانواده‌اش شرح می‌دهد. از طرفی مردم ده که در ميدان شهر شاهد ماجرا بودند به خانه برنا می‌آيند تا با راضی‌کردن او از وی بخواهند تا خواسته آنها را بجای آرزوی خودش به سلطان بگويد. تعداد زياد آدم‌هايی که به برنا مراجعه می‌کنند و آرزوهايشان (28 بازيگر در اين نمايش بازی کرده‌اند که چند نفر هم در دو نقش ظاهر می‌شوند) باعث می‌شود در پايان اين نمايش 2 ساعته برنا (يا زائر) که همچون يک منجی و مصلح در ميان جامعه‌اش درآمده به اين نتيجه برسد که ديگر از آرزو هم برای اصلاح اين جامعه کاری برنمی‌آيد و بايد تن به سرنوشت محتوم داد. برنا به درون تابوت می‌رود و مردمان ده او را روی تپه کنار ديگر مترسک‌ها به خاک می‌سپارند...
خيلی تئاتر تاثيرگذار و تلخی بود آنهم با نثر شيوا و هنرمندانه امجد و کارگردانی مسحورکننده‌اش. اوج اين هنرنمايی زمانی بود که همه شخصيت‌ها با هم وارد صحنه می‌شدند و صحنه به‌شدت شلوغ می‌شود اما ديالوگ‌های به موقع هرکدام از شخصيت‌ها که علاوه بر پيشبرد داستان، هويت شخصيت را هم نمايش می‌داد فصلی را که می‌توانست به نقطه‌ضعف نمايش بدل شود، به درخشان‌ترين قسمت آن بدل می‌کند.

از حميد امجد بشدت خوشم مياد، مخصوصا بعد از خوندن اين مصاحبه‌اش با شرق درباره برنامه راديوييش. (کسی نمی‌دونه اين برنامه کی پخش می‌شه؟) در ضمن امجد فقط در دو فيلم بازی کرده؛ «مسافران» (بهرام بيضايی – 1370) و «گاهی به آسمان نگاه کن» (کمال تبريزی – 1381). البته فکر کنم توی يکی دو تا تله تئاتر هم بازی کرده باشه، ولی مطمئن نيستم.
فکر نمی‌کنم مدت زمان زيادی از اجرای اين نمايش باقی مانده باشه، اما از دست ندينش. ساعت 18:30 هر روز (بغير از شنبه‌ها)، سالن چهارسو، مجموعه تئاتر شهر.
[مطلب ستون تئاتر کاپوچينو درباره تئاتر زائر]
[وبلاگ تئاتر زائر]

پی‌نوشت: راه‌انداختن وبلاگ و سايت برای يه تئاتر اتفاق پسنديده‌ايه ولی چه خوبه که گروه پرچين که اينقدر فعاله و کاراش درست و حسابيه (امسال توی جشنواره دو نمايش «بی شير و شکر» و «اسم» از اين گروه روی صحنه رفت) يه سايت به اسم خود گروه راه بندازه و به اطلاع‌رسانی درباره فعاليت‌های گروه بپردازه.
مثل اينکه بی‌مهری‌های مسوولان باعث شده که جمعه 8اسفند آخرين شب اجرای اين نمايش باشه، فقط سه شب زمان داريد برای ديدن «زائر».

مونده بوديم پنجشنبه كجا بريم كه معلوم شد حالا ! مرسي .

اتفاقا منم تا قبل از ديدن اين نمايش پر از جيغ و داد و بيهوده از حميد امجد خيلي خوشم ميومد.

خيلي مبارك باشه! ولي ما كه شيرينيشو نخورديم! (نه كه قبلا مي خورديم!)
بعد هم اينكه چرا كامنت دوني شما مشخصات بنده را ياد ش نمي مونه؟ بابا سخته ادم هي تايپ كنه!
بازم مباركا باشه! بقول حاج خانوما،ايشالله داماديتون!

حميد امجد چندتا تله تئاتر تلويزيوني و يك سريال هم بازي كرده. در هر صورت من ازش خوشم مياد هر چندنمي تونم نمايشش رو ببينم. اين دفعه دير گفتي حميد آقا.

حميد امجد دانش آموخته رشته كارگرداني ست ... به نوعي ميشه گفت كه شاگرد بهرتم بيضايي ست و به شدت به نوع كارهاي او علاقمند و وابسته ... اولين تاتر خود را در سال 1368 به نام تراژدي آقاي قانع كار كرد و تا اونجايي كه من به ياد دارم در يك سريال تلويزيوني هم بازي كرده... در ضمن ايشون متولد سال 1349 هستند...

سلام وبلاگ زيبايي داريد. خوش باشيد.

تبریک . ایشالله پربارترش !

من تاتر نيلوفر آبي حميد امجد رو رفتم با بازي پرستو گلستاني و همسرش بهروز بقايي( اميدوارم ديگه اسما رو اشتباه ننوشته باشم)خيلي هوشمندانه و جالب بود.. با خوندن مطلبت هوس كردم اينم برم..بليت گير مياد؟

نمایش خیلی خوبیه خیلی هم به این زمونه ما می خوره!

مرسي حميد جان . عالي بود .
امشب همشون از دل و جون مايه گذاشته بودن ( البته احتمالا به خاطر حضور ما بوده !)

سلام اگه ميشه به منم لينك بده.منم لينك شما رو تو وبلاگم ميذارم.


اگر دلم تنها شود چه مي شود؟ اگر دلم بي آرزو شود چه مي شود؟ اگر قلبم همان قلب تنها و بي محبت شود چه مي شود؟ اگر همدردي و همدلي نداشته باشم و از دست بدهم چه مي شود؟ اگر باز هم در قمار زندگي باختم چه مي شود؟ اگر باز در صحنه زندگي و عشق بازي شكست بخورم چه مي شود؟ اگر امواج درياي عاشقي تبديل به طوفان جدايي شود چه مي شود؟ اگر عشق و محبت راهشان را از راه من جدا كنند و به راه ديگري بروند چه مي شود؟. اگر اين لحظه هاي با عشق بودنم به پايان رسد و بي عشق بخواهم لحظه هايم را به سر برم چه مي شود؟ اگر دلم تنها شود و اميدها و آرزوهايم همه تبديل به رويا شوند چه مي شود؟ اگر اين فاجعه ها بوجود آيد چه مي شود؟ من مي دانم چه مي شود…! يك كلام! مرگ لحظه هايم!… اگر شود مرگ لحظه هايم آغاز مي شود!…

اگه زمان پخش برنامه ي راديويي ش رو فهميدي به من بگو لطفا

اينجا جاييه كه من حرفي برا كامنت گذاشتن ندارم ! كم آوردم ! فقط گوش كردم !

كاش مى تونستم برم ببينم :(

ممنون!

نامزدهای اسکار ۲۰۱۰
گاردین

سلینجر درگذشت
دیگر کسی مزاحم آقای نویسنده نمی‌شود.

چند نکته درباره‌ی روزمرگی
حمید امجد

بهمن جلالی درگذشت
مرگ‌های ۸۸ تمامی ندارد؟ | عکس آنلاین

زندگی را در تابه سُرخ کنید
درباره‌ی «جولی و جولیا» | محسن آزرم

آشپزخانه‌ی راز
پویان و سیما به آشپزخانه می‌روند

در رثای دیوید لوین که به سایه رفت
نیویورک تایمز