بعضی از کتابها هستن که يه جورايی آدم رو توی تناقض قرار میدن! از يه طرف اينقدر جذابن که میخوای بشينی همهاش رو يه روزه تموم کنی و از طرف ديگه هم وقتی تموم شد دلت براش تنگ میشه و میگی کاش آرومتر خونده بودم.
«خداحافظ گاری کوپر» يکی از اون شاهکارهاست که کم پيدا میشه و مشابهاش زياد نيس. يکی از اون کتابهايی که خوندناش برای هر آدمی که سرش به تناش میارزه جزو واجباته، مخصوصا توی 20 سالگی. چند صفحه اول کتاب شايد يه ذره عجيب و غريب باشه، اما چند صفحه که جلو بری و با فضا و طنز مدرن کتاب کنار بيای و چند تا از اون تيکههای لنی و باگ و کاميکازههای (!) زيس بزرگ رو که بخونی، میفهمی که عجب گـوهـریست ايـن رومن گـاری (Romain Garry) !
"بهقول زيس بزرگ در آن سامورايی يا کاميکازه معروفش، خلاصه میدونين ديگه، در يکی از همون مرواريدهای حماقت معروف شرقیش: «هيچوقت ديوانهوار عاشق زنی نشويد، مگر در صورتیکه زن و بچه داشته باشيد. چون آنوقت راحتتر میتوانيد زن و فرزندانتان را رها کنيد.» (از متن کتاب)"
کتاب رو انتشارات نيلوفر با ترجمه دوستداشتنی سروش حبيبی منتشر کرده و چاپ اولش سال 51 منتشر شده. (توی نمايشگاه که رفتم از غرفه نيلوفر کتاب رو بخرم، فروشنده گفت که فقط يه نسخه مونده و خوشحالم که نگذاشتم صنم کتاب رو بخره. راستش رو بخواين بالاخره هر کسی يه بار توی زندگی به رفيقش نارو میزنه! شرمنده صنم جان!)
"آدم که تمام زندگیش نمیتونه زندگی کنه. بعضی وقتها هم بايد کوتاه بياد... اينها چيزهايی است که برای بهترين آدمها هم ممکنه پيش بياد. بعضیها هستند که روی خطکشی عابر پياده میرن زير ماشين. آدم آدمه ديگه. (از متن کتاب)"
نخستین ناشر کتاب، امیرکبیر بوده و مدتها اجازه چاپ نداشته، این چاپ جدید کم و کسری نداره چیزی؟
دکامرون ترجمه محمدقاضی را هم که میگفتند بدون سانسور چاپ شده به نظرم بخشهایی از ترجمه را (چندتا از قصهها) به کل چاپ نکردهاند.
با درود...
از آنجايي كه خودم نيز يك وبلاگنويسم، به خوبي درك ميكنم كه شما با تمام مشاغلي كه داريد، وقت نميكنيد تمام نوشتههاي من را بخوانيد ولي به هر حال با توجه به شناختي كه از شما دارم و از نوشتههايتان برميآيد كه براي خوانندگان و مخاطبان خودتان ارزش قائليد...
خيلي دوست داشتم بعد از اينكه مدتي است كارهاي شما را در بلاگتان دنبال ميكنم، نخستين پيام خودم را برايتان بگذارم.
كوروش ضيابري هستم، 14 ساله... ساكن استان گيلان و در كنار طبيعت به خاك سپرده شده و مرحوم رشت و آستارا و درياي به خواب رفتهي انزلي ... من به اقتضاي شغل و پدر و مادرم كه از روزنامهنگاران برجستهي استان هستند و در گذشته از سران چپ استان نيز به شمار ميرفتند، وارد كار فرهنگي شدم و از كودكي به جاي اينكه دور و بر خودم، ماشين پليس اسباب بازي و خانههاي پلاستيكي ببينم، كاغذ و قلم و روزنامه ديدم.
نشريهي ما از آنجا كه پدرم مدتي مشاور وزارت ارشاد بود، تغييرات رويه داد و همگي اين تغييرات را به حساب محافظهكاري ما گذاشتند كه مگر نه اين است كه سنگ نيز در طول حيات خود تغيير شكل نميدهد و مگر همين آقايان عماد باقي و محسن آرمين و اكبر گنجي اصلاحطلب فعلي با اين همه ادعاي آزاديخواهي نبودند كه در اشغال سفارت امريكا شركت كردند و خشم ريگان را برانگيختند و اين همه تحريم متوجه ايران شد...
كاري نداريم، من با توجه به همهي اين مسايل در عرصهي روزنامهنگاري پيشرفت كردم و مقامهايي از جمله بهترين خبرنگار و پژوهشگر را در سالهاي اخير در رشت كسب كردم. وارد عرصهي كامپيوتر شدم و فعلا براي راهيابي به المپياد جهاني طراحي وب فنلاند تلاش ميكنم. مدرك ciw مدركي است كه در زمينهي طراحي وب پس از 5 سال كسب كردم.
حاصل كارم در عرصهي ترجمه و نويسندگي و كتابهايم را در سايت ايمان امروز گردآوري كردم...
اينها را اينجا ننوشتم كه:
1- بگويم خيلي نابغهام و ميفهمم و خيلي خودم را دوست دارم.
2- بيايم و از تريبون وب شما كمي خودنمايي كنم و كسب شهرتي بيش
بلكه اين پيام را گذاشتم كه بگويم
1- كارهاي شما را پيگيرانه دنبال ميكنم و از آنها لذت ميبرم...
2- فضاي كارهاي شما، مرا ياد شعرهاي محمد نوري مياندازد:
از دلاويزترين... روز جهان،
خاطرهيي با من است...
خاطرهيي با من است...
باز سحري بود و هنوز..
گوهر ما، به گيسوي شب آويخته بود...
من به ديدار سحر ميرفتم..
3- خيلي خوشحال ميشدم اگر مورد حمايت آدمهاي مهم قرار ميگرفتم.. كسي لينكي به من ميداد، يا...
4- كارتان را ادامه دهيد... واقعا دوستداشتني مينويسيد.
با تشكر
اين كه شاهكاره و هيچ حرفي توش نيست.(اگه كسي ميخواد بخره فروشگاه نشر چشمه هنوز ازش يه چند تايي داره). ولي من پيشنهاد ميكنم كه زندگي در پيش رو رو هم از دست ندي. اون هم رومن گاريش خوبه و هم ليلي گلستانش معركه است. التماس دعا.
همچین خوب کتاب میخونیا...
کوفتت بشه اساسی! می رم اينگليسيشو پيدا می کنم می خونم بعد بهت پز می دم!
عاليه
من پاييز پارسال خوندمش
فقط مي شه گفت عاليه .
به هرحال كتابي كه جزو انجيلهاي چهارگانه من است (كنار من او، آمريكايي آرام و عاليجناب كيشوت ) نمي تواند كتاب بدي باشد!
نامزدهای اسکار ۲۰۱۰
گاردین
سلینجر درگذشت
دیگر کسی مزاحم آقای نویسنده نمیشود.
چند نکته دربارهی روزمرگی
حمید امجد
بهمن جلالی درگذشت
مرگهای ۸۸ تمامی ندارد؟ | عکس آنلاین
زندگی را در تابه سُرخ کنید
دربارهی «جولی و جولیا» | محسن آزرم
آشپزخانهی راز
پویان و سیما به آشپزخانه میروند
در رثای دیوید لوین که به سایه رفت
نیویورک تایمز