مانا نيستانی یکی از حرفهایترين آدمهايیست که در اين هفت، هشت سال کار مطبوعاتیم با او همکاری کردهم. کاريکاتوريستی بهشدت خلاق که زاويهی نگاهش به يک موضوع، معمولا زاويهای بکر و دستنخوردهست. از همهی اينها گذشته يکی از لذتبخشترين کارهای عالم اينست که با او دربارهی فيلمهای محبوبتان صحبت کنيد («ماهی بزرگ» يا «ارباب حلقهها» گزينههای بسيار مناسبی هستند). دقتی که او در جزئيات يک فيلم يا يک کاميکبوک میکند مثالزدنیست و معمولا نمیتوان نظراتش را ناديده گرفت. بهخاطر همين تصور اينکه مانا بهعمد کارتونی را برای تحريک و توهين يک قوم منتشر کند، برایم چيزی بيشتر از يک شوخی بیمزه از يک ذهن مريض نيست. مانا در تمام سالهای رونق مطبوعات، در پرتیراژترين و تندروترين روزنامههای سياسی کار میکرد و اگر قصد و غرضی داشت، خيلی راحتتر از اين حرفها میتوانست به هدفش برسد و سراغ ضميمهی کودکان يک روزنامهی دولتی نمیرفت. آن هم ضميمهای که توزيع چندان گستردهای ندارد و بعيد میدانم در شمال شرقی کشور اصلا ديده شده باشد. بههمين دليل با تمام احترامی که برای تعصبات قومی هموطنانم قائلم، اصلا نمیتوانم بفهمم چهطور يک کارتون کوچک که در حد 20/1 صفحه روزنامه هم نيست، آن هم با ديالوگی که به حروف انگليسی نوشته شده میتواند يک قوم را تخريب کند يا هويت آنها را به خطر بياندازد.
قسمت خوشبين ذهنم میگويد که چند روز بعد وقتی اعتراضها کمتر شد و اعتراضکنندگان هم وقت کردند بهدور از تعصب مطلب و کارتون را بخوانند، مانا آزاد میشود و قاضی و دادستان هم میفهمند که همهی اين ماجرا يک سوءتفاهم ساده بود و سوءاستفادهی عدهای که هدفهای ديگری داشتند. اما قسمت بدبينتر مغزم میگويد که بايد بترسم از چسباندن اين ماجرا به ديگر اتفاقهای ناگوار استانهای مرزی و بايد نگران باشم از اظهارنظرهای کسانی که دشمن را در پس هر حرکتی شناسايی میکنند.
میترسم، فقط اميدوارم سه روز ديگر، هشتم خرداد، مانا برای جشن تولدش در خانهش باشد. همين.
[مصاحبهی قديمی کاپوچينو با مانا و توکا | لينک از شيده]
نامزدهای اسکار ۲۰۱۰
گاردین
سلینجر درگذشت
دیگر کسی مزاحم آقای نویسنده نمیشود.
چند نکته دربارهی روزمرگی
حمید امجد
بهمن جلالی درگذشت
مرگهای ۸۸ تمامی ندارد؟ | عکس آنلاین
زندگی را در تابه سُرخ کنید
دربارهی «جولی و جولیا» | محسن آزرم
آشپزخانهی راز
پویان و سیما به آشپزخانه میروند
در رثای دیوید لوین که به سایه رفت
نیویورک تایمز