■ پيشنهاد اولم «بادی که بر مرغزار میوزد» (The Wind That Shakes the Barley) است؛ آخرين فيلم کن لوچ و برندهی نخل طلای 2006. داستان فيلم دربارهی دشمنی قديمی ميان ايرلندیها و دولت مرکزی بريتانياست. يک داستان سياسی واقعی که حتی اگر فيلم را نبينيد میتوانيد حدس بزنيد که طرف کدام جبهه را میگيرد. فيلم بهشدت تلخ است و صريح و شايد تا حدودی برای مخاطب عام، آزاردهنده. اما آن چيزی که باعث شده فيلم در دام شعارهای سياسی خودش نيافتد و با نمونههای سخيفی مانند آثار مايکل مور تفاوت داشته باشد احترامیست که نويسنده نسبت به جان و زندگی تکتک آدمهای ماجرا، حتی فرعیترين شخصيتهای داستان، داشته. بزرگترين و اصلیترين نتيجهی ديدن چنين فيلمهايی اينست که میفهميم میتوان از سينما بهعنوان رسانه و بلندگو استفاده کرد، اما شعور مخاطب را زير پا نگذاشت. شبها ساعت 9:30 اگر يک سری به سينما فرهنگ بزنيد میتوانيد فيلم را ببينيد.
■ پارسال که آن ستون روزانهی «از صبح تا شب» را برای ايرانشهر مینوشتم يکی از پيشنهادهای ثابت هر روزهم مجموعهای بود بهنام «نيمکت» که محمد رحمانيان آن را ساخته بود. حال و هوايش هم کاملا تئاتری بود، با داستانهايی که تنها وجه اشتراکشان يک پارک و يک نيمکت بود. غرض اينکه همين جناب محمد خان رحمانيان امسال هم دوباره مجموعهای ساخته در همان حال و هوا با عنوان «توی گوش سالمم زمزمه کن». اگر ساعت 8:30 هر شب يک سری به شبکهی اول بزنيد میتوانيد تماشايش کنيد. لازمست بگويم که خودم سعی میکنم حتی يک قسمتش را هم از دست ندهم؟
■ «نشر مشکی» مجموعهای دارد با نام «چندتايیها» که کتابهای جيبی و کمحجم و ارزانی هستند و معمولا در بينشان میتوانيد داستانهای کوتاه شاهکاری را پيدا کنيد که جای ديگری پيدا نمیشوند. اما جدا از اينکه خواندن اين داستانهای کوتاهکوتاه يکجور لذت فرازمينی دارد، ورق زدن و تماشا کردن اين کتابها، يک حظ بصری هم عايدتان میکند که از خوشسليقگی ساعد مشکی (گرافيست و مدير انتشارات) میآيد.
پيشنهاد اولم هم از ميان اين مجموعه، «گلوله» است؛ مجموعهای از داستانهای مينیمال که اسداله امرايی آنها راگردآوری و ترجمه کرده.

سخيفی مانند آثار مايکل مور 1-2-احترامیست که نويسنده نسبت به جان و زندگی تکتک آدمهای ماجرا،
به نظرتون خود شما همان عمل سخیف را انجام ندادید ؟
حميدرضا:
اگر منظورتان توهين به يک شخصيت است که من دربارهی شخص شخيص مايکل مور چيزی نگفتهم، تنها دربارهی آثارش، نظرم را گفتهم. آن هم نه با کلمهای توهينآميز. و حتما قبول داريد که فيلمهای مور سينما نيست، يک بيانيهی سياسیست که از مديوم سينما عرضه میشود.
گاهی فقط یک اسم کافی است برای یک آشنایی .
صدای شکلیک گلوله ، صدای بله قربان گویی های بلند توی فیلمم غلاف تمام فلزی بهانه ی خوبی بود برای دیدن وبلاگ شما .
*
نیمکت چیز دیگری بود ، مثل همان داستانک های نشر مشکی !
سلام
و
لینک اتوماتیک
فهرست وب ایرانو: نمایه ها
...........................
web-A-ward - وب آورد
http://web-award.blogspot.com
پولدارای مرفه بی دردِ با امکانات!
مگه این کتابا می رسه به ده ما؟
هی دل منو بسوزونین حالا.
حميدرضا:
چه کنيم ديگه! (دو نقطه دی!)
salam dooste man webe jalebi dari .
be man ham sar bezan va nazare khodet ro rar morede tabadole link be man begoo.
movafagh bashi.
bedrood
باید فیلم جالبی باشد..حتما اگر فرصت شود می روم و می بینم.فقط کاشکی سینما بهمن هم فیلم را اکران می کرد تا می شد در اوقات فراغت دانشگاه با تعدادی انگشت به دیدنش رفت..(( خوشم می آد که فقط خودت می دونی داستان چیه؟))
نامزدهای اسکار ۲۰۱۰
گاردین
سلینجر درگذشت
دیگر کسی مزاحم آقای نویسنده نمیشود.
چند نکته دربارهی روزمرگی
حمید امجد
بهمن جلالی درگذشت
مرگهای ۸۸ تمامی ندارد؟ | عکس آنلاین
زندگی را در تابه سُرخ کنید
دربارهی «جولی و جولیا» | محسن آزرم
آشپزخانهی راز
پویان و سیما به آشپزخانه میروند
در رثای دیوید لوین که به سایه رفت
نیویورک تایمز









archives
