چرا دیگر در رسانه‌ای کار نمی‌کنم؟ با اینکه هنوز علاقه‌ش هست و می‌دانم لذتش را هم می‌برم. چیزهایی که از اول باعث ورودم به این حیطه شدند، همین لذت و علاقه بودند، ولی چرا دیگر دوست ندارم در رسانه‌ای از میانِ رسانه‌های موجود کار کنم؟
وقتی یک آشنا که خودش از اهالی رسانه نیست این سوال را می‌پرسد، سریع و ساده جواب می‌دهم که پولش کم بود و دردسرش زیاد. دلیلِ قانع‌کننده و ملموسی‌ست برای کسانی که در این حرفه نبوده‌اند. اما خودم می‌دانم که دلیلِ اصلی این نیست. جز یک دوره‌ی کوتاهی، هیچ‌وقت کار در رسانه منبع اصلیِ درآمدم نبوده و جز همان‌دوره، هیچ‌وقت یکی از آدم‌های تحریریه نبوده‌ام. همیشه از زیرِ کار ثابتِ رسانه‌ای در رفته‌ام. پس پول دلیلِ اصلی‌م نمی‌تواند باشد. چرا دیگر همان کارِ نیم‌بندِ همیشگی را هم دوست ندارم انجام بدهم؟ چرا دیگر حتی یک یادداشتِ گاه‌به‌گاه یا یکی، دو صفحه در ماه را هم نمی‌خواهم داشته باشم؟

می‌دانم دغدغه‌م ماندگار نبودنِ کار رسانه‌ای نیست. بیشتر دوست دارم کاری که می‌کنم و حرفی که می‌زنم، با فُرم و شکل مطلوبم، به مخاطبش برسد. همین برای‌م کفایت می‌کند. و خب، هیچ‌وقت واکنش‌های مخاطبانِ رسانه‌هایی که در آنها کار کرده‌ام، به دستم نرسیده است. اصلاً فکر می‌کنم این گیرِ اساسی در همه‌ی رسانه‌های ایرانی هست و احتمالاً در یک رسانه خیلی لطف کنند و به فکر باشند، دبیر یک سرویس از واکنش‌های مربوط به زیرمجموعه‌ش مطلع شود و نه نویسندگانش. مگر اینکه جار و جنجالی شود تا به گوش نویسنده برسد. حتی فکر نمی‌کنم در صداوسیما هم که مجموعه‌ی عریض و طویلی تحت عنوان «امور مخاطبان» دارد، همه‌ی واکنش‌ها به گوش آدم برسد. و چرا هیچ‌کس به این فکر نمی‌کند که آدمِ رسانه‌ای باید مدام صیقل بخورد؟ و باید دقیقاً بداند که برای «چه کسانی» دارد کار می‌کند؟
ذوق‌زدگی دو سه ساله‌ی گذشته‌ی روزنامه‌نگارهای ما از کشفِ پدیده‌ی وبلاگ، به‌نظرم بیش از هر چیز از اینجا می‌آمد. از این ارتباطِ بی‌واسطه با مخاطب.

چیزِ دیگری که می‌دانم آزارم می‌دهد بُرد رسانه‌هایی‌ست که در آنها کار کرده‌ام. پرتیراژترین نشریات‌مان دور و برِ ۵۰۰ هزار نسخه می‌چرخند که تازه آن ۵۰۰ هزار نفر هم، بیشتر مخاطبِ نیازمندی‌ها و حوادث‌اند تا حرف‌های من و امثالِ من. فقط کافی‌ست این وضعیت را با تنها رسانه‌ی واقعی این مملکت، تلویزیون، بسنجید. اینکه چه ساده و راحت همه‌جا هست و همیشه هم روشن است. و چه آسان فرهنگش را به خوردمان می‌دهد، چه راحت می‌تواند وزیر و وکیلِ مملکت را مجبور به پاسخ‌گویی کند و چه راحت جنجالِ یک برنامه‌ش می‌شود سوژه‌ی یک هفته‌ی همه‌مان.
در این اوضاع همه‌ی رسانه‌های دیگر می‌شوند اقلیت. هرقدر هم بخواهیم بگوییم فلان کتاب و بهمان فیلم را از دست ندهید، باز این سیروس مقدم است که بازی را می‌برد. آن ماجرای مخاطب خاص و عام را هم همه می‌دانیم یک پُز تکراری‌ست و شکرِ خدا سینمایی‌ها این‌قدر دست‌مالی‌ش کرده‌اند که حداقل من رویم نمی‌شود جایی به‌کارش ببرم.

علاوه بر این، رسانه‌هایی که ما می‌توانیم/می‌خواهیم در آنها کار کنیم غالباً عمرشان کوتاه است، به هزار دلیلِ کوچک و بزرگ. یا توقیف می‌شوند، یا پول‌شان ته می‌کشد و یا به دلایل احمقانه آدم‌های تحریریه به جان هم می‌افتند. همین می‌شود که من پابندِ جایی که در آن کار می‌کنم، نشوم. و فارغ از وابستگی مالی، هیچ دلبستگیِ دیگری با محیط کارم نداشته باشم. در این وضعیت، هم به‌سادگی انگیزه‌های اولیه از دست می‌رود و هم خیلی راحت آدم به تکرار می‌افتد. کافی‌ست رفیق‌تان هم به‌خاطر کشیدن یک سوسک، دو ماه بیفتد زندان. با این شرایط ترکاندن که هیچ، من یک پِخ هم نمی‌توانم بکنم.

اینها احتمالاً دلایل قانع‌کننده‌تری هستند برای ترکِ کار رسانه‌ای. ولی جوابِ سوال‌های آزاده هم نیستند. فقط سعی کرده‌ام با صدای بلند فکر کنم.

[ماجرای روزنامه‌نگاری و من | پرستو]

salaam
onvane matlabeton kheili baram jaleb bud... ta hododi ham movafegham...
resane ee budan in rozha yek maneshe ta yek shoghl

می شه لطفا من بدونم شما قبلا کدوم رسانه کار می کردین و با چه عنوانی ؟
گمون نمی کنم این خیلی خصوصی باشه و توقع جواب دارم

حمیدرضا:
در همشهری (ایرانشهر) یک ستون روزانه‌ی فرهنگی داشتم و در گل‌آقا و ایران جمعه و جام‌جم هم کارتونیست بودم. در جاهای دیگر هم جسته و گریخته کار کرده‌ام.

سه ماه

نميدونم
شايد حق با شماست كه با اين اوصاف ديگر دل و دماغي براي روزنامه نگاري نمي ماند.ولي من هم قانع نشدم.فقط اينو مي دونم كه با كنار كشيدن هيچ چيز درست نميشه. خيلي ها هنوز با ياد سهيل ايران جمعه خنده به لباشون مياد.از جمله خودم .پس لطفا باز هم بنويسيد و كميك بكشيد در رسانه ها لطفا.

به‌نظرت تمام این‌ها (که من هم کمابیش بخشی‌اش را تجربه کردم و می‌دانم) دلیلِ این می‌شود که کنار بکشی؟
این اواخر دیدم که توی گل‌آقا هم بودی ولی آن هم تعطیل شد، ولی مطمئنی کنارکشیدن از کاری که بخشی از امید و آرزو و عشق و زندگی‌ات می‌تواند در آن متبلور شود و عده‌ای نیز به‌وجد بیایند، مشکلی را حل کند؟

نامزدهای اسکار ۲۰۱۰
گاردین

سلینجر درگذشت
دیگر کسی مزاحم آقای نویسنده نمی‌شود.

چند نکته درباره‌ی روزمرگی
حمید امجد

بهمن جلالی درگذشت
مرگ‌های ۸۸ تمامی ندارد؟ | عکس آنلاین

زندگی را در تابه سُرخ کنید
درباره‌ی «جولی و جولیا» | محسن آزرم

آشپزخانه‌ی راز
پویان و سیما به آشپزخانه می‌روند

در رثای دیوید لوین که به سایه رفت
نیویورک تایمز