نمی‌دانم امسال چه خبر شده است، پر اميدترين و پر سر و صداترين فيلم‌های جشنواره اصلا چنگی به دل نمی‌زنند، نه در داستان، نه در کارگردانی و نه در بازيگری. جشنواره‌ی امسال ـ در بهترين حالت ـ متوسط‌ترين دوره‌ای‌ست که به ياد دارم، بدون حتی يک شاهکار.

«بيد مجنون» مجيد مجيدی هم چنگی به دل نزد. البته اصولا سينمای مجيدی، سينمای مورد علاقه‌ی من نيست و با آن ارتباط برقرار نمی‌کنم؛ باران را به زحمت تا آخر ديدم و هيچ‌وقت نتوانستم تا آخر رنگ خدا را ببينم. بيد مجنون هم مثل باقی فيلم‌های کارگردانش است؛ با پيام‌های اخلاقی که از بس واضح بيان می‌شوند آدم را از هرچه اخلاق‌گرايی‌ست نااميد می‌کنند، مثلا نگاه کنيد به آن دو صحنه‌ای که دوربين به‌روی يک مورچه‌ی در حال دانه بردن زوم می‌کند، از اين بدتر هم می‌شود سينمای معناگرا ساخت؟
اما از داستان کلی و نتيجه‌گيری‌های اخلاقی آزاردهنده‌ی فيلم که بگذريم، فيلم لحظات خيلی خوبی هم دارد که بيشتر مديون بازی خيلی خوب پرويز پرستويی‌ست. مثل سکانس به‌شدت زيبا و ماندگار بينا شدن شخصيت اول فيلم و بعد از آن نوع راه رفتن و نگاه کردن و گام برداشتن‌اش. کلا فصلی که پرستويی پس از بينا شدن دنيای اطراف خودش را کشف می‌کند فصل خيلی خوبی‌ست. در ميان نامزدهای بهترين بازيگر مرد به‌نظرم تنها کسی که لياقت سيمرغ را دارد پرويز پرستويی‌ست.

«باغ‌های کندلوس» هم در ادامه‌ی مسيری‌ست که ايرج کريمی با دو فيلم قبلی‌ش شروع کرده، يک فيلم غيرمتعارف ـ البته نه از آن غيرمتعارف‌هايی که آدم را از هر چه فيلم‌ست بيزار می‌کنند ـ با جزئيات جذاب که بيش از هرچيز نشان‌دهنده‌ی خلاقيت و تجربه‌گرايی کارگردان‌اش است. اما متاسفانه باغ‌های کندلوس هم آن چيزی نيست که انتظار می‌رفت. جدا از ريتم کندش و سکته‌هايی که در روايت داستانش دارد، خيلی در درگير کردن تماشاگر موفق نيست.
اما فيلم تک صحنه‌هايی خيلی خوبی دارد که اگر خارج از کليت فيلم به آنها نگاه کنيد، خيلی جذاب هستند و در اجرا هم خوب درآمده‌اند. مثل آن صحنه‌ای که کاوه با آبان در حال نماز خواندن حرف می‌زند و با او به رکوع می‌رود و سجده می‌کند و يا آن فصل رقص ميان قاب درها. راننده ترکی هم که وظيفه‌ش فقط بکسل کردن ماشين‌هاست از جنس همان شخصيت‌های فرعی دوست‌داشتنی‌ست که کريمی به‌شدت آنها را دوست دارد و مهم‌ترين ديالوگ‌هايش را از زبان آنها بيان می‌کند؛ مثل نعش‌کش فيلم اولش. محمدرضا ناجی خيلی خوب نقش يک راننده‌ی ترک زبان عارف مسلک را که در داستان نمادی از فرشته‌ی مرگ است را بازی می‌کند.
با اين حال، به نظرم هنوز هم بهترين فيلم کريمی، فيلم اولش است؛ «از کنار هم می‌گذريم».

اما بدون شک شگفتی امروز جشنواره، «جايی برای زندگی» بود که متاسفانه جايگزين The Motorcycle Diaries در جدول نمايش شد. يک فيلم فوق‌العاده بی‌هدف که سعی کرده بود ضعف داستان و فيلم‌نامه و کارگردانی‌اش را با نماهای عظيم و بازيگران معروف پنهان کند. فيلم‌هايی از جنس جايی... که شخصيت‌هايشان در داستان از هم جدا می‌شوند و قرار است داستان‌شان به‌طور موازی روايت شوند بيش از هرچيز به يک فيلم‌نامه‌ی خوب نياز دارند و يک تدوين درست و حسابی. اما متاسفانه فيلم محمد بزرگ‌نيا اصلا نمی‌تواند سه چهار شخصيت اصلی‌اش را همزمان در داستان پيش ببرد و مثلا از ميانه‌های فيلم ديگر اثری از هديه تهرانی نمی‌بينيد. علاوه بر اينها فيلم يک موسيقی خيلی خيلی گل‌درشت هم داشت که کاملا بر فيلم سوار بود و توی ذوق می‌زد. نمی‌دانم مجيد انتظامی تا کی می‌خواهد خودش را تکرار کند.

«صحنه‌های خارجی» را هم تا نيمه‌هايش ديدم، اثر بامزه و تجربه‌گرايی بود که شاهکار نيست اما برای فيلم اول يک کارگردان که نمی‌خواهد شبيه ديگران باشد تجربه‌ی خيلی خوبی‌ست. فيلم انتقادهای صريح و بامزه‌ای به زندگی تهرانی‌ها داشت که يک بار ديدنش را پيشنهاد می‌کنم.

سلام خوشبحالتون فردا ميتونين گيلانه رو ببينين امسال علاوه بر اينکه هيچ فيلم شاهکاري تو جشنواره نيست برنامه ريزي فيلما هم زياد خوب نيست ...
فعلا

داداشی جونم،دلیلش را یکبار برات توضیح دادم !!!
برای اینکه امسال بدون خواهرات رفتی جشنواره !!

نامزدهای اسکار ۲۰۱۰
گاردین

سلینجر درگذشت
دیگر کسی مزاحم آقای نویسنده نمی‌شود.

چند نکته درباره‌ی روزمرگی
حمید امجد

بهمن جلالی درگذشت
مرگ‌های ۸۸ تمامی ندارد؟ | عکس آنلاین

زندگی را در تابه سُرخ کنید
درباره‌ی «جولی و جولیا» | محسن آزرم

آشپزخانه‌ی راز
پویان و سیما به آشپزخانه می‌روند

در رثای دیوید لوین که به سایه رفت
نیویورک تایمز