قبل‌التحرير: نمی‌دانم اين مقايسه Clockwork Orange (پرتقال کوکی) و Kill Bill (بيل رو بکش) از کجا و با چه هدفی شروع شده، ولی درهرحال به‌نظرم مقايسه صحيح و درستی نيست. کوبريک حرف ديگری زده که از زمين تا آسمان با حرف تارانتينو تفاوت دارد. اما می‌توان اين دو را کنار هم قرار داد و يکی را برگزيد (که حق طبيعی هر کسی است) اما نمی‌توان ديگری را متهم به بی‌هدفی و سرگشتگی کرد.

Stanley Kubrickجالب‌ست که در هر دو فيلم با يک ياغی روبه‌روييم، با شخصی که دربرابر جامعه خود عصيان می‌کند. اما زاويه ديد در پرتقال کوکی به‌شدت متفاوت از ديدی‌ست که در بيل رو بکش راوی ماجراست. نقش اول داستان پرتقال کوکی در نيمه آغازين فيلم فردی تصوير می‌شود که خلاف جريان آب حرکت می‌کند و دست به ناهنجاری‌هايی می‌زند که جامعه آن را برنمی‌تابد و سرانجام نيز تنبيه می‌شود. اما در پايان داستان شخصيتی که در نيمه آغازين به‌شدت منفور جلوه می‌کند به مظلوم‌ترين عنصر داستان بدل می‌شود و کوبريک با زيرکی ورق را برمی‌گرداند و ناهنجاری‌های شخص خاطی را به رفتار اجتماع دربرابر او نسبت می‌دهد و تقصيرهای به گردن اجتماع پيرامون می‌اندازد. اما در بيل رو بکش، اگرچه باز با يک شخصيت محوری که عليه يک اجتماع (هرچند کوچک) عصيان می‌کند روبه‌روييم اما اين زاويه متفاوت است. اگر در پرتقال کوکی ما از آغاز علت اعمال شخصيت اصلی را نمی‌دانيم، در بيل رو بکش از همان اولين صحنه حق را به عروس می‌دهيم تا دربرابر ديگران بايستد و خشونت به‌خرج بدهد و تا پايان قسمت دوم (که اميدوارم دوستانی که اين بحث را پيش کشيده‌اند هر دو قسمت را ديده باشند و به آن به‌عنوان يک اثر واحد نگاه کرده باشند) خشونتی که از او سر می‌زند آزاردهنده نيست بلکه از اين‌جهت که در آغاز فيلم حق را به او داده‌ايم تا چنين کند، حتی لذت‌بخش هم هست. Quentine Tarantinoاگر کوبريک به‌قصد تقبيح خشونت پرتقال کوکی را ساخته و در سطحی بالاتر دست به يک نقد اجتماعی زده، تارانتينو چنين هدفی نداشته؛ اگرچه شخصيت‌های هر دو داستان قربانی خشونت‌اند. کوبريک در پرتقال کوکی روی خصلت‌های انسانی دست می‌گذارد که خشونت را مذموم می‌داند و از آن گريزان‌ست؛ ولی تارانتينو تمايلات پست انسان را نشانه می‌رود که همچون حيوان روی به خشونت می‌آورد تا به حقوق خود برسد و از اين شيوه لذت می‌برد. تارانتينو بارها عنوان کرده که تنها هدف او از ساختن بيل رو بکش لذت بردن از ساختن فيلمی در ژانر اکشن با تم‌های شرقی بوده، و اين مساله چنان در فيلم تاثيرگذار است که حتی نمی‌توان فيلم آخرش را با سگ‌های انباری (Reservoir Dogs) و داستان عامه‌پسند (Pulp Fiction) مقايسه کرد. همين عامل سبب شده تا منتقدين و طرفداران قديمی تارانتينو هم دربرابر بيل رو بکش دو دسته شوند و از تغيير نگاه او تعجب کنند. (اگرچه می‌توان آن نگاه مستقل و روشنفکرانه آثار پيشين تارانتينو را در اينجا نيز مشاهده کرد که موضوع اين بحث نيست.)

کارهای تارانتينو را نمی‌توان با آثار کوبريک مقايسه کرد، همان‌طور که نمی‌توان کيارستمی را دربرابر کيميايی قرار داد. شايد بهتر باشد فينچر (مخصوصا Fight Club) را برای مقايسه با تارانتينو انتخاب کنيم. [احساس شکوه نابِ انسان بودن – خوابگرد] [استعداد ترديدناپذير – حميد ستار]

بعدالتحرير: بديهی‌ست که من ميان کوبريک و تارانتينو، کوبريک را برمی‌گزينم (به آن لوگوی بالا که اسم اين وبلاگ است توجه کنيد!) اما نمی‌توان از ارزش‌های تارانتينو نيز گذشت که به‌خوبی می‌داند سينما اول سرگرمی‌ست و سپس يک رسانه.

ينما سرگرميست .شك ندارم.ولي قياس بين سرگرمي و رسانه قياس درستي نيست. قرار نيست حرف درستي به بيان نادرست زده بشه. سينما اول رسانه است.

اصلا شيوه ي روايت كوبريك در فيلمهاش (از اديسه به بعد)تا فول متال جكت همين آزادي ارادست ولي تارانتينو در هر فيلم ازاين شاخه به اون شاخه ميپره بله آقا زنده باد كوبريك

يكي از نقاط مشترك كوبريك و تارانتينو به عده بسياري از منتقدان اين هست كه كوبريك با پدربزرگ تارانتينو رابطه نامشروع داشته است و اين يكي از نقاط قوت فيلماي كوبريك ميباشد.

مثل اين مي مونه كه بگيم من حافظ رو به شاملو ترجيح مي دم. همچين انتخاب احمقانه اي چه هدف و نتيجه اي داره؟

در ضمن كيل بيل و ساير فيلم هاي تارانتينو هيچ تضاد و تعارضي با مفهوم رسانه اي سينما ندارند. البته اگه منظور از رسانه بودن سينما، شعار هاي سياسي اجتماعي يا گنده گويي هاي فلسفي مد دهه هاي 1960 و 1970، بعله، سينماي تارانتينو كاركرد رسانه اي نداره.

نامزدهای اسکار ۲۰۱۰
گاردین

سلینجر درگذشت
دیگر کسی مزاحم آقای نویسنده نمی‌شود.

چند نکته درباره‌ی روزمرگی
حمید امجد

بهمن جلالی درگذشت
مرگ‌های ۸۸ تمامی ندارد؟ | عکس آنلاین

زندگی را در تابه سُرخ کنید
درباره‌ی «جولی و جولیا» | محسن آزرم

آشپزخانه‌ی راز
پویان و سیما به آشپزخانه می‌روند

در رثای دیوید لوین که به سایه رفت
نیویورک تایمز