برخلاف اکثر دوستانی که می‌گويند «چهارشنبه‌سوری» درباره‌ی خيانت است، معتقدم فيلم درباره‌ی تنهايی‌ست. درباره‌ی آدم‌های تنهايی‌ که کنار هم زندگی می‌کنند و اگر به پر و پای هم می‌پيچند و سر و گوش‌شان جای ديگری می‌جنبد، برای فرار از اين تنهايی‌ست. کليدی‌ترين فصل فيلم هم به‌نظرم جايی‌ست که دو جوانک موتورسوار، ناگهان پشت سر سيمين ترقه‌ای می‌زنند و او با چهره‌ای که ترس از آن می‌بارد به کوچه‌ای نگاه می‌کنند که چند لحظه پيش مرتضی را در آن ملاقات کرد و حالا تنها يک پيرمرد به‌کمک واکر به‌سختی در آن گام برمی‌بردارد. با اينکه دوست داشتم فيلم آنجا که روح‌انگيز ترک موتور نامزدش در سياهی گم می‌شود، تمام می‌شد اما پايان‌بندی فعلی هم به‌خاطر تاکيد بر همين تنهايی شخصيت‌ها، پايان مناسبی‌ست.

فيلم چند حسن بزرگ دارد که باعث شده چندين پله بالاتر از ديگر فيلم‌های يکی، دو سال اخير سينمای ايران قرار بگيرد. اولين و مهم‌ترين آنها فيلم‌نامه‌ش است. يک فيلم‌نامه‌ی دقيق و سرشار از جزئيات که همه‌چيزش درست است. به‌عنوان نمونه توصيه می‌کنم اگر خواستيد دوباره فيلم را ببينيد، حواس‌تان به هنگامی که تيتراژ ابتدايی روی تصوير می‌آيد باشد و به‌جای خواندن نام سازندگان، به دست‌های روح‌انگيز نگاه کنيد که از ماشين بيرون است و با باد بازی می‌کند. شيطنت‌های روحی از همين‌جا شروع می‌شود. ديگر نکته‌ی کليدی فيلم هم در کارگردانی‌اش نهفته است. کارگردانی که زير و بم داستان دست‌اش بوده و خوب می‌دانسته لحظات کليدی فيلم‌نامه در چه جاهايی‌ست. به‌همين خاطر «چهارشنبه سوری» مشکل دو فيلم قبلی فرهادی ـ پايان‌بندی ـ را ندارد و کارگردان مانند «شهر زيبا» در دام گره‌ای که خودش ايجاد کرده، نمی‌افتد. فرهادی يک کار مهم ديگر هم برای اين فيلمش انجام داده و آن هم انتخاب مناسب بازيگران بوده که بی‌شک بزرگ‌ترين کمک را به فيلم کرده است. جر و بحث‌های ديوانه‌کننده‌ی مژده و مرتضی و دو فصلی که مرتضی برای همکارش و مژده برای خواهرش درددل می‌کنند، بهترين مثال‌هايی‌اند که می‌توان برای بازی‌های فيلم مثال زد. علاوه بر اين، حضور موفق پانته‌آ بهرام ـ با آن سابقه‌ی درخشان تئاتری و چند تجربه‌ی ناموفق در سينما ـ در کنار نقش‌آفرينی دقيق و پرجزئيات ترانه عليدوستی، به شکل گرفتن رابطه‌ی شخصيت‌های اصلی داستان کمک زيادی کرده است. برای بازی‌های سيمين و روح‌انگيز هم بهترين مثال، اولين فصل رويارويی آنهاست.

مهم‌ترين نکته‌ای که در سه فيلم فرهادی ـ و حتی مجموعه «داستان يک شهر» ـ به چشم می‌آيد و می‌توان آن را به‌عنوان حلقه‌ی اتصالی آنها به هم در نظر گرفت، نوع نگاه فيلم‌ساز به شخصيت‌هايش است؛ نگاهی منصفانه و به‌دور از احساسات‌گرايی. به‌همين خاطر است که شخصيتی مانند سيمين ـ که معمولا در سينمای ايران شخصيتی تک‌بعدی و منفی‌ تصوير می‌شود ـ به يک شخصيت قابل احترام و دوست‌داشتنی بدل می‌شود که در انتهای فيلم به اندازه‌ی قهرمان‌های داستان، برای سرنوشت‌اش نگران می‌شويم. کليدی‌ترين فصلی هم که برای اين نکته در «چهارشنبه سوری» می‌توانم مثال بزنم جايی‌ست که دوربين و مرتضی با آسانسور پايين می‌آيند و مرتضی از آسانسور خارج می‌شود و در خيابان مژده را به باد کتک می‌گيرد، اما دوربين هم‌چنان در آسانسور می‌ماند و از داخل آن ماجرا را نظاره می‌کند و در ميانه‌هايش به سمت بالا راه می‌افتد. و البته به‌خاطر همين نگاه منصفانه‌ست که فرهادی در پايان‌بندی «شهر زيبا» در می‌ماند.

من هم تنهایی دیدم توی فیلم و عشق. آدمهایی که نیاز دارند گاهی دوباره شور عشق را تجربه کنند شاید برای فرار از همان تنهایی.

و تو ای خائن! بدون من رفتی دوباره دیدی آره؟ حمیدرضا درستت میکنم

جمله‌ی اولت بی‌نظیر بود. تنهایی پیام اصلی فیلم بود. چیزی که در سکانس‌های آخری کاملن رو می‌شود. آخ که چقدر توی جشنواره به بچه‌ها گفتم این فیلم تصویری از تنهایی‌ست و نه خیانت و همه بهم خندیدن.

اتفاقا من با یک جای فیلم نامه مشکل داشتم . کارگردان ترانه علیدوستی را یک جاهایی زوری نگه داشته بود توی خانهء آن ها بنظرم . بقیه اش را قبول دارم در بست ...

حميدرضا: فرهادی در جايی گفته بود که داستان روح‌انگيز و نامزدش مثل دو ميخی هستند که طناب را به دیوار متصل می‌کنند. داستان‌های ديگر هم مثل لباس‌هایی هستند که روی این طناب انداخته‌اند. به‌نظرم داستان روح‌انگيز اضافی نبود، با حضور اوست که ما وارد ماجرا می‌شويم.

man ba baazie hamid farrokh nezhad moshkel daaram. az baazie in honarpishe khosham miaad, kheili ravoone va albatte gharizie amaa ravoon boodan dar harakaat va bayaane dialog haa baraaye tarsime kaamele ye karaktere cinemayi kaafi nist ( harchand too cinemaye maa ghanimate) ye hesso haale badaviat too baazie farrokh nezhaad hast ke hamishe saabete. ye chizi moshaabehe anthony quin. be nazaram karaktere graphiste shahrneshini ke eraae karde bood tafaavote ziaadi baa oon kaargare jonoobie ertefaae past nadaasht va aslan dar jaaygaahe ejtemaaee jadidesh baavar pazir nabood. in yeknavaakhtie baazi daare balaaye joone farrokhnezhaad mishe

حميدرضا: من هم با اينکه از فرخ‌نژاد خوش‌م می‌آيد اما بين نقش‌هايش در «عروس آتش» و «ارتفاع پست» و «چهارشنبه ‌سوری» (که در ظاهر با هم خيلی تفاوت دارند) چندان تفاوتی نمی‌بينم.

فصل آخر به خاطر موسیقی زیبای یزدانیان هم که شده بدجوری به جا بود! :)

salam aval in ke sale no mobarak
dovom :az beyne tamame matlab hayi ke dar morede in filme in matlab va nokteye tanhayi ke tarh kardi bishtar be del mishine

دوست عزیز سلام
من هم ازآن فصل که ترقه جلوی پای سیمین انداخته می شود خیلی خوشم آمدبه نظرم می خواست عدم امنیت زن درجامعه رانشان بدهدواینکه به بیننده خاطرنشان کندقضیه سیمین ومردهنوزتمام نشده وهروقت که سیمین احساس عدم امنیت کندبرخواهدگشت.
وانتهای داستان هم که هدیه تهرانی دررختخواب بچه اش خوابیده نشانگراین بودکه به خاطربچه اش به زندگی بامردادامه می دهد.

برای آن دوستی هم که گفته ترانه علیدوستی رابه زوردرفیلم نگه داشته بودبایدبگم که علیدوستی درواقع راوی ودانای کل داستان است ونمی شداز داستان انداختش بیرون.

حميدرضا: کاملا موافقم.

سلام ..خواندمت ...متاسفانه فیلم نمی بینم !

معمولا این قسمت کامن وبلاگها از اصل مطلب خیلی جالب ناکتر می باشد.آقا بازی ترانه در فیلم قابل توجه بود . به روز نگه داشتنش در فیلم هم حرف پرتیه اما راوی داستان روحی نیست. فکر کنم مانی حقیقی روی این موضوع خیلی تاکید داشت که راوی این نیست.چهارشنبه سوری از معدود فیلم هایی است که نقد منفی تقریبا نداشت و این خیلی عجیب بود.همه هم نکات مثبتش را گفتند بنابراین من بهت پیشنهاد می کنم نقد ایرج کریمی در مجله فیلم رو بخوانی که هم خیلی تند است و هم خیلی از نکاتی که از چشم پنهان مانده را مطرح کرده است.

اول این که سال نو مبارک. کلی آرزوی خوب برای این که شاد پر انرژی سال را ادامه دهی و همین طور با حوصله بنویسی. دوام این که بر خلاف خیلی ها (بخصوص از همجنسان خودم)اصلا با فیلم ارتباط برقرار نکردم و به رغم بازی های عالی و کارگردانی نسبتا خوب حسابی از فیلمنامه شاکیم. اگر وقت کنم توی وبلاگو چند خطی می نویسم. به نظرم برای طرخ چنین موضوع های بحث برانگیزی باید حرفه ای تر، ظریف تر و ناملموس تر از این عمل کرد. و کاش فیم حذف های بیشتری داشت

ببخشید برای این همه غلط تایپی. من با این فارسی نویس آشنا نیستم، گند می زنم! شرمنده

سایت طراحی گرافیک و نقاشی
http://www.dezfoolian.com

یک، دو، سه، چهار، تنبیه برای سرباز پایل!!!از دیدنت خوشحال شدم حرفه ای.

یادداشت زیبایتان بر فیلم دیدنی چهارشنبه سوری خواندنی بود ...موفق باشید...

خیلی از اون جمله ی اول تون خوشم اومد! همه ی اون متن یه طرف اونم یه طرف ! خیلی خوب نوشتین! البته همه ش رو خوب نوشتین

man khastare tabadole link ba shoma hastam

اون اواخر فیلم که نشون داد همه جدا از هم و تنها ، توی اتاق های مختلف هستن و حتی همسر قبلی سیمین توی ماشینه و البته هر دو بچه ها کنار مادرهاشون بودن ، به نظرم فوق العاده بود

می دانیم كه در جریان ساختن این فیلم،شب چهارشنبه سوری سال گذشته، برادر نوجوان ترانه علیدوستی در اثر انفجار مواد منفجره درگذشت

http://www.aftab.ir/news/2006/mar/04/c5c1141468928_art_culture_cinema.php

اگه حال داشتی یه سری نظرات مخالف هم بخونی، یه سر به من بزن! موفق باشی

قبول دارم////منتظرت هستم در جمع نوشت...با یه پیشنهاد چطوری؟منتظر جوابتم....فعلا

با نگاه منصفانه فيلم موافقم و بنظرم كمك كرده بود با وجود تكراري بودن كليت داستان با فيلم هاي مشابه فرق داشته باشد.با اشاره به تنهايي آدمها هم همينطور اما مثالي كه براي اين قسمت زدي مي تواند در عين حال اشاره اي داشته باشد به حرفي كه سيمين زد در مورد قطع رابطه و تمام صحبتهايي كه در اين مورد كرده بود اما به بيننده نشان ميداد كه او بر سر اين حرف نخواهد ماند.بنظرم صحنه هاي ترقه بازي بسيار طولاني بود

نامزدهای اسکار ۲۰۱۰
گاردین

سلینجر درگذشت
دیگر کسی مزاحم آقای نویسنده نمی‌شود.

چند نکته درباره‌ی روزمرگی
حمید امجد

بهمن جلالی درگذشت
مرگ‌های ۸۸ تمامی ندارد؟ | عکس آنلاین

زندگی را در تابه سُرخ کنید
درباره‌ی «جولی و جولیا» | محسن آزرم

آشپزخانه‌ی راز
پویان و سیما به آشپزخانه می‌روند

در رثای دیوید لوین که به سایه رفت
نیویورک تایمز