زندگی در پيش رو زندگی در پيش رو
رومن گاری
نشر بازتاب‌نگار
217 صفحه
2200 تومان
"هیچ‌وقت مثل آن موقع از کون شستن لذت نمی‌بردم چون به‌هر حال به گذران زندگی‌مان کمک می‌کردم و وقتی انگشتانی پر از گُه داشتم، ديگر بی‌عدالتی را حس نمی‌کردم." ـ از متن کتاب

«زندگی در پيش رو» داستان پسربچه‌ی حرام‌زاده‌ای‌ست که با چند بچه ديگر که وضعی مشابه خودش دارند، نزد يک زن يهودی که از راه نگهداشتن فرزندان فاحشه‌ها روزگار می‌گذراند، زندگی می‌کنند. داستان از زبان همين پسربچه ده ساله‌ی عرب‌تبار ـ محمد ـ روايت می‌شود و درواقع ماجرای رابطه و عشق ميان او و رزا خانم ـ همان زن يهودی ـ است. مهم‌ترين شاخصه‌ش هم در زبان و نوع نگاه راوی‌ست و زاويه‌ی دیدی که نويسنده برای خلق دنيای کثيف اطراف شخصيت مرکزی داستان انتخاب کرده. به‌همين دليل است که در فضاسازی داستان خبری از آن تصویرهای رقت‌آور و مشمئزکننده‌ی داستان‌های دیگر وقتی به محله‌های فقيرنشين سر می‌زنند، نيست و نويسنده هوشمندانه آنها را به لايه‌های زيرين داستانش برده تا هم آزاردهنده نباشند و هم بتواند داستان اصلی‌اش را روايت کند. شخصيت‌های فرعی هم به‌همين دليل که يک پسربچه ده ساله ـ يا چهارده ساله ـ آنها را می‌سازد، به‌ اندازه‌ای مهم‌اند و پررنگ می‌شوند که در زندگی و ذهن او تاثير گذاشته‌اند. به‌عنوان مثال آقای هاميل که بيشترين تاثير را روی محمد دارد، تقريبا در تمامی فصل‌ها حتی با چند نقل قول کوچک، خودش را نشان می‌دهد اما چند همسايه‌ی ديگر تنها وقتی که می‌ميرند سر و کله‌شان پيدا می‌شود، چون همان‌طور که محمد هم می‌گويد چندان برای او مهم نبوده‌اند. از اين منظر ـ و همين‌طور نوع زبان داستان ـ «زندگی در پيش رو» بسيار به «ناتور دشت» شباهت دارد. هر دو کتاب درباره‌ی دو پسربچه هستند که چندان شباهتی به اطرافيان‌شان ندارند.

"من هم وقتی بزرگ شدم، يک بينوايان خواهم نوشت، چون وقتی کسی چيزی برای نوشتن دارد، هميشه اين کتاب را می‌نويسد."

نمی‌دونم چرا جمله‌ی آخر بعضی کتاب‌ها یادم می‌مونه...
"باید دوست داشت."

و آنجا که می گوید : همیشه چشمهای مردم، غمگین تر از بقیه ی جاهایشان است...

be inja link daadam. bi ejaze albatte. ejaze mikhaad?

میدونی اگه بزرگ شدم چه کتابی می نویسم؟... شازده کوچولو!

سلام. به نظرم امتياز خوب اين كتاب در ترجمه اونه. همانطور كه ناتوردشت ترجمه شده توسط محمد نجفي بهتر از بقيه است. صحنه مرگ رزا خانم چقدر بچه گانه و در عين حال تلخ توصيف شده.

حميدرضا: من هم موافقم. يادم رفت درباره‌ی ترجمه‌ی درخشان ليلی گلستان بنويسم. بيشتر جذابيت کتاب در نسخه‌ی‌ فارسی، به‌خاطر همين ترجمه‌ است که روح داستان را حفظ کرده.

یکی از بهترین کتاب‌هایی بود که این اواخر خواندم.

fek konam baiad beram bekharamesh!
injuri nemishe!

www.packon.blogspot.com

سلام
من چه جوري ميتونم با شما تماس بگيرم ، مي خواهم يك وبلاگ برام طراحي كنيد و يه فضا روي اينترنت اگر ميشه روش تماس با خودتون را به من ميل كنيد.
من از طراحي هاي شما خيلي خوشم اومده .

کامنت ِ بی ربط ِ یک آدم ِ دوست دارِ این جا !!!

سلام، لطفا آخرین مطالب مرا بخوانید و نظر دهید، به دوستان خود نیز توصیه کنید. ممنون
در خصوص تجمع زنان علیه بدحجابی

نامزدهای اسکار ۲۰۱۰
گاردین

سلینجر درگذشت
دیگر کسی مزاحم آقای نویسنده نمی‌شود.

چند نکته درباره‌ی روزمرگی
حمید امجد

بهمن جلالی درگذشت
مرگ‌های ۸۸ تمامی ندارد؟ | عکس آنلاین

زندگی را در تابه سُرخ کنید
درباره‌ی «جولی و جولیا» | محسن آزرم

آشپزخانه‌ی راز
پویان و سیما به آشپزخانه می‌روند

در رثای دیوید لوین که به سایه رفت
نیویورک تایمز