حالا که بالاخره «رفتگان» (The Departed) را ديدهم، خوشحالم که مارتی بزرگ اسکارش را برای اين فيلم گرفته و نه برای فيلمی مثل «هوانورد». اين را از اين جهت نمیگويم که «هوانورد» فيلم بدیست، که اتفاقا بسيار دوستش دارم و معتقدم از شخصیترين فيلمهای اسکورسيزیست؛ يکجور «همشهری کين» اسکورسيزیوار در ستايش روياهای کودکی. ولی بهنظرم «رفتگان» بيشتر به ذات سينما نزديک است و بيشتر به جادوی داستانگويی احترام میگذارد. اصلا شايد بشود يکجور ديگر هم به ماجرا نگاه کرد، اينکه اسکورسيزی با اين فيلم میخواسته به هاليوودیها / لسآنجلسیها يکجور درس فيلمسازی بدهد. میخواسته به آنها نشان بدهد که میتوان در دل يک ژانر، با رعايت تمام قواعدش، يک داستان چند بار گفته شده را دوباره روايت کرد، طوریکه تماشاگر تا آخرين لحظه احساس نکند که دارد يک داستان تکراری را میشنود. حتی اينقدر اين قضيهی داستانگويی برای اسکورسيزی مهم بوده که تا دقيقهی نوزدهم فيلم يک جای خالی چند ثانيهای هم پيدا نمیکند تا عنوان فيلم را نمايش بدهد. تازه وقتی هم که اين کار میکند آن را با موسيقی و حرکت دوربين و چند قطع سريع پشت سر هم پنهان میکند تا مبادا قلابی که تماشاگر را گير انداخته اندکی سست شود.
فيلم را خيلی دوست دارم، اما راستش در ديدار اول بزرگترين نکتهای که به چشمم آمد همين ستايش داستانگويی بود و آن جملهای که بهعنوان تيتر مطلب انتخاب کردهم و در همان پنج دقيقهی ابتدايی، فرانک کاستلو به ساليوان میگويد. اگر قرار باشد بهسراغ نقد مضمونی فيلم برويم، بهنظرم کليد حل ماجرا همين يک جملهست.
Dear hamidreza.I am one of your blog's readers and i have created a blog for myself. come visit it and if you please let's interchange our links.
thank you.
سلام
آقا یه سوال بی ربط: من تاحالا از هرکی پرسیدم اسم فیلم «پرتقال کوکی» از کجا اومده جواب نگرفتم، یعنی نفهمیدم پرتقال کوکی چی هست و کجای فیلم بهش اشاره شده! ببخشید بی ربط هست ولی ممنون میشم اگه میدونین بهم بگین
حميدرضا:
همانطور که میدانی فيلم براساس يک کتاب بههمين نام ساخته شده و عنوان هم درواقع به نويسندهی کتاب مربوط میشود تا کوبريک. اينجا میتوانی توضيحات کاملی را دربارهی علت انتخاب اين عنوان بخوانی:
http://en.wikipedia.org/wiki/A_Clockwork_Orange
اتفاقا من هم فیلم رو تازه دیدم. دیشب. خیلی خوب بود، ولی قبول کن خیلی از فیلمهای مارتی قبل از این هم لیاقت اسکار داشتند، مثال دم دستیش هم راننده تاکسی! به هر حال با دو تا صحنه خیلی خیلی حال کردم. یکی دیکاپریو لای در آساسنسور و یکی هم افتادن جسد فلانی جلوی پای فلانی(اینجوری اگه یکی خواست فیلم رو ببینه فحش نمیده!)
ضمنا موزیک راجر واترز هم با صدای ون موریسون ته تهاش بود.
حميدرضا:
در اينکه «راننده تاکسی» و «گاو خشمگين» و «رفقای خوب» هم بايد اسکار میگرفتند شکی نيست. اما بيشتر منظورم فيلمهای متاخر اسکورسيزی بود مثل «هوانورد» و «خلافکاران نيويورکی». بهنظرم «رفتگان» بهترين فيلم اسکورسيزی در دههی اخير است.
در مورد موسيقی هم موافقم، استاد خودش يک پا خورهی موسيقیست ديگر!
اسکورسيزی آقاي داستان گويست, ولي من هوانورد رو بيشتر دوست داشتم
الماس خون رو هم ببین
شخصا چندان از فیلم لذت نبردم و اعتقاد دارم اسکار بدموقعی نصیب بقول دوستان استاد کرد...ا
آره خب! پس از مدت ها یه فیلم خوب از هالیوود دیده شد.
اما به نظر من حیف شد که استاد این جایزه رو گرفت.
ایکاش اونم مثل خیلی دیگه از بزرگای سینما این اسکار در پیت!رو نمی گرفت
تازه وقتی هم که اين کار میکند آن را با موسيقی و حرکت دوربين و چند قطع سريع پشت سر هم پنهان میکند تا مبادا قلابی که تماشاگر را گير انداخته اندکی سست شود.
اتفاقا به نظر من مشکل فیلم همینجاست.به هر حال هر بیننده ایی نیاز به استراحت هم داره.جدای از استراحت.فراز و فرود از زیبایی های هر فیلمنامه ایی هست.
سلام , حمید رضا من یه پست جدید در مورد حمیدی مقدم نوشتم . بخون و نظرتو اگه می شه بنویس . ممنونم./
اگر می خواهید "توهّم جنگ" بودریار را بخوانید بیایید به این وبلاگ سری بزنید.
متاسفانه نسخه هنگ کنگی شو زود تر دیدم زیاد نجسبید
نامزدهای اسکار ۲۰۱۰
گاردین
سلینجر درگذشت
دیگر کسی مزاحم آقای نویسنده نمیشود.
چند نکته دربارهی روزمرگی
حمید امجد
بهمن جلالی درگذشت
مرگهای ۸۸ تمامی ندارد؟ | عکس آنلاین
زندگی را در تابه سُرخ کنید
دربارهی «جولی و جولیا» | محسن آزرم
آشپزخانهی راز
پویان و سیما به آشپزخانه میروند
در رثای دیوید لوین که به سایه رفت
نیویورک تایمز