«رتتويی» (Ratatouille) ـ يا به‌قول مانا؛ يتيمچه ـ پيکسار به‌نظرم اوج پختگی اين کمپانی‌ست در دو بُعد تکنيک و روايت داستان. هرقدر «ماشين‌ها» (Cars) خارج از روال منطقی و طبيعی آثار پيکساری‌ها بود، رتتويی در همان مسيری‌ست که از آنها انتظار داريم.
و حالا بعد از 10-12 سالی که از ظهور اين کمپانی می‌گذرد، به‌نظرم گفتن و تعريف کردن از خصوصيات هميشگی آثارشان يک‌جور زياده‌گويی‌ست. مخصوصاً در اين فيلم آخر که همه‌ی آن خصوصيات به حد کمال رسيده است.

توضيح: ماشين‌ها به‌نظرم به اين دليل خارج از روال ديگر آثار پيکسار قرار می‌گيرد که بيشتر يک‌جور قدرت‌آزمايی و حريف‌طلبی‌ست. اينکه از بزرگ‌ترين مزيت و توانايی‌شان نسبت به رقبا ـ طبيعی بودن شخصيت‌های انسانی ـ صرف‌نظر کردند و يک دنيای ماشينی و خشک‌تر را ترجيح دادند.

[يتيمچه‌ی پيکسار را ببلعيد! | مانا نيستانی]
[درباره‌ی رتتويی | ژرفا]
[درباره‌ی شخصيت‌های فيلم | منصور نصيری]
[يک گله موش برای پختن رتتويی | آزاده عصاران]

«ناميرا» (Death Proof) به‌نظرم نماد آن وجهی‌ست که تارانتينو در Kill Bill هوشمندانه مرز آن را نگه می‌دارد و اينجا از آن رد می‌شود. هرقدر او در Kill Bill ـ به‌طور مشخص در جلد اول ـ توانسته بود مرز شوخ و شنگی‌ها و شيطنت‌های فرمی‌اش را با المان‌های قبلی آثارش حفظ کند و آنها را با هم به‌خوبی ترکيب کند، در فيلم آخرش، اين مرز را رد کرده و تنها با يک لذت فرماليستی ـ بصری فيلم را ساخته است. Death Proof داستان قرص و محکم و جذابی ندارد و اگر از دو فصل مبارزه‌ی فيلم صرف‌نظر کنيم، تحمل کردنش هم چندان آسان نيست. بدی ماجرا هم همين‌جاست که تارانتينو کاملاً داستان را فدای تصاوير و ايده‌های فرمی جديدش کرده، اصلاً همين‌که خودش هم مدير فيلم‌برداری‌ست نشان می‌دهد که Death Proof بيشتر يک‌جور تجربه‌ی بصری‌ست تا يک فيلم داستان‌گو.

ولی با اين‌حال آن حس سادومازوخيستی هميشگی فيلم‌هايش هم اينجا حضور دارد که مثل هميشه ـ و برخلاف فيلم بدی مثل Irreversible ـ نه تنها آزاردهنده نيست، که بار عمده‌ی جذابيت فيلم را در نبود داستان به دوش می‌کشد.

بی‌ربط: اين‌روزها بيش از اينکه از نوشتن در اين وبلاگ لذت ببرم، شيفته‌ی وبلاگ انگليسی‌م شده‌م‌. در فرم جديدش که می‌توانم يک عکس عريض را بيندازم بالای صفحه، تمام وسوسه‌های ژورناليستی و دوری‌م از کار مطبوعاتی را جبران می‌کنم. مخصوصاً که کلمات خوش‌فرم و گرافيکی انگليسی صفحه را پر می‌کند. خلاصه اينکه لذتی می‌برم!

عرض مي‌كنم خدمتتون!

گفتم: «عرض مي‌كنم خدمتتون!»
اون موقع نمي‌تونستم چيزي بنويسم، عجله داشتم، يه چيزي نوشتم!
اما حالا بهت مي‌گم مي‌خواستم چي رو عرض كنم:
اينكه، اگر ممكنه با مخابرات صحبت كني كه فيلتر وبلاگ انگليسي‌ات رو -كه به نظرم بيخودي فيلتر شده- بردارن تا ماها كه فيلترشكن نداريم هم بتونيم واردش بشيم.
به خصوص كه با اون حرف بي‌ربطت حسابي مشتاقم كردي كه برم و ببينمش.
يه كاريش بكن!

سلام . دوست من بعد از مدتها اومدم که دوباره بنویسم. با مطلب کم نظیری هم شروع کرده ام. پروژه های انجام نشده در سینما . اولی شم مال سرورمون کوبریک و فیلم ناپلئونشه که ناتموم موند. مطلب بدی نشده . به اهل دلاش خبر بده. مرسی.

فیلم واقعاً فوق العاده ای بود
غلاف تمام فلزی
حتی اسمش هم باحاله
معلومه تو هم اهل فیلم دیدنی

نامزدهای اسکار ۲۰۱۰
گاردین

سلینجر درگذشت
دیگر کسی مزاحم آقای نویسنده نمی‌شود.

چند نکته درباره‌ی روزمرگی
حمید امجد

بهمن جلالی درگذشت
مرگ‌های ۸۸ تمامی ندارد؟ | عکس آنلاین

زندگی را در تابه سُرخ کنید
درباره‌ی «جولی و جولیا» | محسن آزرم

آشپزخانه‌ی راز
پویان و سیما به آشپزخانه می‌روند

در رثای دیوید لوین که به سایه رفت
نیویورک تایمز