کم پیش می‌آید که اعضای آکادمی به یک فیلم این‌قدر سخاوتمندانه جایزه بدهند، آن‌هم به فیلمی خارج از جریان اصلی هالیوود. به‌خاطر همین وقتی برادران کوئن، این جذاب‌ترین زوج هنری این سال‌ها، برای گرفتن جایزه‌ی بهترین فیلم‌نامه روی سن رفتند، بعید می‌دانستم که دو بار دیگر هم برای بهترین فیلم و بهترین کارگردانی، آن بالا دیده شوند. مخصوصا که فیلم‌های مهم امسال، در یک حد بودند و حتی در پیش‌بینی‌های شخصی هم نمی‌شد یکی را برنده‌ی مطلق دانست. ولی خب، برای آدم‌های حاشیه‌نشینی که همیشه سنگ سینمای مستقل هالیوود را به سینه زده‌اند، چه صحنه‌ای جذاب‌تر و ماندگارتر از لحظه‌ای که اسکورسیزی، اسکار را به جوئل و ایتان کوئن می‌دهد؟

***
فیلم‌های برادران کوئن یک خصیصه‌ی مهم دارند که باعث می‌شود هیچ‌وقت مشابه‌شان را کس دیگری نسازد. یا در واقع نتواند که بسازد. غالب فیلم‌های‌شان کاملا با قواعد ژانر جور درمی‌آیند و حتی بعضی وقت‌ها می‌شود به چشم یک اثر کلاسیک به آنها نگاه کرد. از طرفی آن نگاه شخصی و ويژه‌ی خودشان هم هميشه يک جایی آن وسط‌ها سر و کله‌ش پیدا می‌شود و نمی‌گذارد که منتقدان محافظه‌کار با دل خوش و فراغ بال، از یک «فیلم کوئنی» دفاع کنند.
«اینجا جای پیرمردها نیست» را هم می‌شود با همین مقدمه تعریف کرد. فیلم از دل وسترن/تریلرها درآمده و کاملا با بهترین نمونه‌های تعلیق و تعقیب و گریزی که می‌شناسیم برابری می‌کند. اما در اینجا، شخصیت‌پردازی‌های داستان است که فیلم را کوئنی می‌کند. اگر کوئن‌ها در فرم و روایت داستان عامدانه خودشان را کنترل کرده‌اند، این‌بار در شخصیت‌های فیلم امضای خودشان را پای اثر گذاشته‌اند؛ قاتلی که وسواس دارد و هر که را ببیند، می‌کشد و پلیس پیری که رویایش برگشتن به روزهای بدون اسلحه‌ست.

در کنار این، «اینجا جای پیرمردها نیست» یک‌جور قدرت‌نمایی کارگردانی برای کوئن‌هاست. چیزی که در فیلم‌های قبلی‌شان در پس لحن شوخ و شنگ و شیطنت‌های روایت داستان پنهان می‌شد، این‌بار خودش را در غیاب آن وجه به رخ می‌کشد. مصداق بارز و نمایان این نکته را می‌توانید در تنها رویارویی دو شخصیت اصلی ببینید. آنجایی که سایه‌ی خاویر باردم پشت در اتاق دیده می‌شود و چند لحظه بعد دوربین روی دستگیره‌ی در ثابت می‌شود تا سلاح ابتکاری قاتل کارش را شروع کند. نکته‌ی دیگری هم که بعید می‌دانم حتی تماشاگر حرفه‌ای در بار اول متوجه‌ش شود، این‌ست که فیلم اصلا موسیقی ندارد و کوئن‌ها برای گیر انداختن مخاطب لحظه‌ای هم دست به دامن آهنگساز نشده‌اند تا جذابیت فیلم تنها به قدرت خودشان ربط داده شود.

تنها ایرادی که شاید بتوان به فیلم گرفت در یک‌سوم انتهایی آن‌ست که مقداری ریتم داستان افت می‌کند. علت واضحی هم دارد، نقطه‌ی اوج داستان ـ رویارویی/دوئل شخصیت‌ها ـ سپری شده و از طرف دیگر، شخصیت مرموز قاتل و هوس عجیبی که برای آدم‌کشی دارد، برای تماشاگر عادی شده است. به‌همین علت است که در این لحظات دیگر هیچ قتلی نمایش داده نمی‌شود و با نمایش نشانه‌هایی، تماشاگر از وقوع قتل مطمئن می‌شود.
لازم‌ست این نکته را هم به آن وجه "نمایش قدرت کارگردانی" وصل کنم؟

قربان سلاح خاویر باردم ابتکاری نیست بلکه سلاحی است مخصوص ذبح دام که در کشتارگاه ها کاربردی عام دارد و خصوصیت آن کشتن با حداقل درد است

قربان سلاح خاویر باردم ابتکاری است و علاوه بر آن تمثیلی. انسان در کشتارگاه وسایله‌ی کشتن را به عنوان سلاح به کار نمی‌برد.
---
اون سکانسی هست که کلانتر جلوی در متل با جنازه‌ی لولین روبه‌رو می‌شه، موسیقی داره. منتها این‌قدر در فیلم حل شده که به گوش نمی‌رسه.

این ها همه درست.اما این دفعه هم اتفاقاتی افتاد دیگه.حق مایکل کلایتون یک کم بیشتر بود.هم در فیلم نامه اصلی و هم در بهترین بازیگر مرد.ضمن این که در بهترین کارگردانی هم شاید حق پال تامس اندرسن بود. و کیت بلانشت برای نقش باب دیلان.با همه این حرف ها خوب بود.حداقل در مورد جایزه بهترین فیلم که خوب بود.

اگه امکان داره نظر خود را در مورد اسم سایت من هم بگید
من یه سایت زدم دانلود فیلم با لینک مستقیم
برای انتخاب اسم این امکان رو گذاشتم تا کاربر ها اسم پیشنهادی خود را بدهند
www.payadesign.ir/Movie

سلام
من مشکل فنی دارم اگر کمک کنید خیلی ممنون میشم
اخیرا عضو بلاگ رولینگ شدم و یک سری لینک هم توش معرفی کردم اما از اونجایی که بلاگ رولینگ فیلتر هست نمیتونم لیست لینکها رو ببینم
البته وقتی از "فیل تر شک ن" استفاده میکنم مشکلی نیست.
چطور میشه در حالت عادی هم از این امکان بلاگ رولینگ استفاده کرد؟
خیلی ممنون

کمرنگ شده ای؟

سلام...گاهی هیچ اتفاقی نمی افتد....گاهی روزها می گذرد.بدون اینکه آب ازآب تکان بخورد.پرده ای کناربرود یعنی عکسی بشود توی یک قاب عکس آن هم کهنه بزند....ودراین..این درآرامش لعنتی.چیزی جزحس جانکاه پوچی برایمان نمی ماند.گاهی هم زندگی مثل همیشه است ..باراما ما هستیم که فرق می زنیم..فرق داریم نه از وسط سرمان...که دلمان یک چیزخاص می خواهد.یک هیجان خاص یا حتی نه..یک رویایی مرده ..اگردوست داشتید برای ماکارهایتان رابفرستد...اگردوست داشتید مارا لینک کنید..با امید روزهای بهتر در آینده....

حالا منظورت از این‌که کامنت‌دونی پست بعدی رو بستی اینه که بهت نباس تبریک گفت آیا؟

سلام !
اولین بار است که اینجا میام !البته ناگفته نماند اسم وبلاگتون منو جذب کرد !غلاف تمام فلزی (به نظر من یکی از بهترینهای کوبریک )
متاسفانه فیلم سرزمینی ....رو ندیدم 1ولی امشب شبکه ی 3 قراره پخشش کنه!خیلی نقد در مورد این فیلم خوندم !امیدوامر خاطره ی لبوفسکی بزرگ برادران کوئن رو از ذهنم پاک نکنه !

سلام
سال نو مبارك ...
وبلاگ proclick.org چند وقتي هست كه مرده !
به وبلاگ جديدم سر بزن ...
راستي بهتون لينك دادم .

دیروز سر کلاس استاد افخمی بحث این فیلم شد. نظر ایشان این بود که با توجه به محتوای فیلم اگه بخواهیم معادل فارسی خوبی براش پیدا کنیم بهتره بگیم : مرد هم مردای قدیم . چون فیلم داره در مورد دنیای خشن پوچی حرف میزنه که جائی برای آدمای قدیمی با اون روحیه هاشون نیست . اولد من رو پیرمرد معنی نکرد ، مرد قدیمی معنی کرد. (به نظر خود من یه چیزی مثل اون فیلم کره ای :اولد بوی – پیر پسر نه ، بلکه پسرای قدیمی ) . درموردش زیاد حرف زد . در مورد موسیقی گفت که کل فیلم بدون موسیقی است ولی به اون تکه آخرش اشاره کرد که صدای تیک تاک ضعیف خیلی آرام تبدیل به موسیقی آخر فیلم می شه . به سادگی و هوشمندی دیالوگ ها و از دست رفتنش تو ترجمه نسخه دوبله ای که تو تلویزیون پخش شد . مثل اونجایی که به فروشنده هه میگه این سکه را قاطی بقیه نکن ، چون سکه شانس توئه اگه قاطی بقیه اش کنی میشه یه سکه معمولی ، که هست . واین تکه آخر که میگه هست فوق العاده است. دیگه اینکه تو اون صحنه که با اون زن چاقه حرف میزنه و اون درست جواب نمی ده ومنتظریم بکشدش ، صدای سیفون باعث نجات میشه و نجات بوسیله صدای سیفون خیلی مضحکه و همچین چیزی تو تاریخ سینما نداریم. چیزهای دیگه ای هم گفت . در مورد فارگو هم حرف زد . در مورد بعضی جنبه های گروتسک بودن فیلم های این دوتا (مضحک بودن و در عین حال ترسناک بودن ). بعلاوه مثلا در فارگو حالت مستند بودنش که میتونه چهل سال دیگه دیده بشه به این عنوان که مثلا مردم مینه سوتا در زمان ساخت این فیلم چه جوری زندگی می کردند و می خوردند و.. .
من هنوز فیلم رو کامل ندیدم بنابر این خودم هیچ نظری ندارم ولی گفتم نظر یکی دیگه رو بگم که لال از دنیا نرم.

حمیدرضا:
خیلی ممنون از اینکه اینها را نوشتی. جالب بود و خواندنی.

نامزدهای اسکار ۲۰۱۰
گاردین

سلینجر درگذشت
دیگر کسی مزاحم آقای نویسنده نمی‌شود.

چند نکته درباره‌ی روزمرگی
حمید امجد

بهمن جلالی درگذشت
مرگ‌های ۸۸ تمامی ندارد؟ | عکس آنلاین

زندگی را در تابه سُرخ کنید
درباره‌ی «جولی و جولیا» | محسن آزرم

آشپزخانه‌ی راز
پویان و سیما به آشپزخانه می‌روند

در رثای دیوید لوین که به سایه رفت
نیویورک تایمز