قبل‌التحرير: فکر می‌کنم حميد امجد آن‌قدر موجود نازنينی هست و نمايش آخرش ـ بی‌شير و شکر ـ آن‌قدر خوب و ديدنی از کار درآمده که ميان اين همه گرفتاری و وقت کمی که دارم، دستی به سر و روی اين وبلاگ بکشم و گرد و خاکی که بيش از يک ماه‌ست اينجا را در بر گرفته پاک کنم. بالاخص که در اين چند شب آخر از نزديک شاهد بودم که او و گروه پرچين چه زحمتی برای به صحنه بردن نمايش کشيدند و سرانجام هم با يک روز تاخير، از امشب در تالار قشقايی نمايش را به روی صحنه بردند.

مهدی پاکدل و مهرداد ضيايی


داستان بی‌شير و شکر همانطور که از اسمش هم برمی‌آيد در يک کافی‌شاپ می‌گذرد، از نه اپيزود تشکيل شده و در يک مدت زمان شايد حدودا يک ساله روايت می‌شود و ماجرای افرادی‌ست که گذرشان به اين کافی‌شاپ می‌افتد، با هم آشنا می‌شوند، از هم جدا می‌شوند، وسايل‌شان را جا می‌گذارند، همديگر را گم می‌کنند، پيراشکی می‌خورند، از ژان پل سارتر برای هم می‌گويند، چرمشير را ستايش می‌کنند، از آن فيلسوف دخترکُش خبر می‌گيرند، دفتر يادداشت همديگر را می‌خوانند، زنجير ساعت کادو می‌دهند، از تجارت کامپيوتر می‌گويند، شعر می‌خوانند، فال می‌گيرند، از دختر هاشم آقا می‌گويند و به ترقه‌های چهارشنبه‌سوری دل می‌بندند، آهنگ می‌زنند و در نهايت يک قهوه‌ی تلخ سفارش می‌دهند و از خارِ خارستان می‌گويند و زمينِ دشت.

«... تا حالا شده يه شب تا سحر بيدار مونده باشی؟ شب بی‌ستاره. تاريک عين قبر. انگار اون بالام برق رفته باشه. نصفه شبو که رد کنی، يه چيزی تو آسمون پيدا می‌شه. يه ستاره‌ی روشن، اون دوردورا. تو زندگی من ـ تو عينا همون ستاره‌ای.»

سحر دولتشاهی، شهرزاد جواهری و شبنم مقدمی

سحر دولتشاهی، شهرزاد جواهری و شبنم مقدمی


داستان در عين اينکه ساده است و به‌خاطر معاصر بودنش راحت با تماشاگر ارتباط برقرار می‌کند اما از اپيزودهای ميانی به بعد اساسش را بر حافظه‌ی تماشاگر و نشانه‌هايی که در اپيزودهای آغازين به او نشان داده، می گذارد تا خودش روابط بين شخصيت‌ها را شکل دهد و تا آخر ماجرا جلو برود (اوج اين مساله در چرخش زنجير ساعت و چتر و دستمال پانته‌آست). به‌همين علت ديدن بی‌شير و شکر ـ يا خواندن نمايشنامه‌اش ـ اگرچه ساده است اما به دقت در جزييات نياز دارد.

آزاده صمدی


نمايش همانطور که پيش‌تر گفتم کاری‌ست از گروه تئاتر پرچين، براساس نمايشنامه‌ای از حميد امجد و به‌کارگردانی خودش و مهرداد ضيايی و همچون اکثر کارهای اين گروه پرشخصيت و پربازيگر است (اگر اشتباه نکنم سيزده بازيگر در نوزده نقش حضور دارند). اولين اجرای نمايش بالطبع در جشنواره سال گذشته بود و قرار بود با پايان گرفتن اجرای نمايش موفق شکلک (کيومرث مرادی) از ديروز ـ يکشنبه ـ به‌روی صحنه برود که به‌خاطر مشکلات هميشگی بخش‌های فنی با يک روز تاخير، از امروز اجرايش شروع شده و چهار هفته به‌طول خواهد انجاميد که درصورت استقبال يک هفته هم تمديد می‌شود. مدت زمانش چيزی حدود دو ساعت است و شروع اجرا ساعت 7 اعلام شده.

افشين هاشمی


از همه اينها که بگذريم شنيدن موسيقی‌های زيبای بين اپيزودها و البته ديدن آن حضور هيچکاک‌وار حميد امجد لذت بی‌بديلی دارد و صد البته آن اپيزود لات‌ها و شب چهارشنبه‌سوری و آن ديالوگ جادويی گنده‌لات: « سياست مياست کشکه. همين بيگير بيگيرو اون بيرون می‌بينی؟ اينا همه‌ش بهونه‌س که حواس من و تو رو از فوتبال پرت کنن. ببين کِی دارم بهت می‌گم.»

مهرداد ضيايی

حميد امجد


بعدالتحرير: نمايش را در شب ماقبل اولين اجرا ديدم، در شرايطی که همه اعضای گروه به‌خاطر بی‌نظمی‌هايی که نقشی در آن نداشتند دو سه ساعتی با تاخير اجرای نهايی را شروع کردند و البته ناهماهنگی‌های نور و موسيقی هم مزيد بر علت شد تا با يک اجرای ايده‌آل فاصله‌ی زيادی داشته باشند اما آنچه من ديدم از خيلی نمايش‌های پرطمطراق ديگر به‌مراتب بهتر بود و به جِد پيشنهاد می‌کنم از دستش ندهيد.
درضمن نمايشنامه‌ی بی‌شير و شکر هم 6-7 ماهی می‌شود که منتشر شده و فکر می‌کنم ديگر نيازی نباشد که نام ناشرش را بگويم.

[نقش کليدی ستاره ـ مطلب پرستو درباره‌ی بی‌شير و شکر]
[سايت رسمی گروه پرچين]
[عکس‌ها: آرش عاشوری‌نيا]
تکميل
[آدرس جديد وبلاگ مهدی پاکدل ـ بازيگر نقش جابر در نمايش بی‌شير و شکر]

بازگشت پرشكوه دوباره شما رو تبريك مي گويم!

چه عجب ... ما گفتيم اين وبلاگ تمام فلزي رو غلاف كردي و چسبيدي به زندگي... زرشك!

يه بار ديگه هم برو ببين به جاي من و همه ي التماس دعا خواستگان كه دستمان از دنيا كوتاه است ....

سلام..يه سوال دارم..كسي هست كه بتونه به من در به انگليسي برگردوندن مطالب فارسي كمك كنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اگه كسي وقت ، و توانايي و.اين لطف رو به من داره,به من ميل بزنه..اينو اينجا گفتم چون اقا حميدرضا شما بلاگ انگليسي هم داريد پس هم خودت هم مخاطبات شايد بتونين راهنماييم كنين..من:آيا 18 ساله.براي كنكور تجربي دارم ميخونم...پيشاپيش ممنون از توجهتون.

ممنون از شما به خاطر لطفتون.

نامزدهای اسکار ۲۰۱۰
گاردین

سلینجر درگذشت
دیگر کسی مزاحم آقای نویسنده نمی‌شود.

چند نکته درباره‌ی روزمرگی
حمید امجد

بهمن جلالی درگذشت
مرگ‌های ۸۸ تمامی ندارد؟ | عکس آنلاین

زندگی را در تابه سُرخ کنید
درباره‌ی «جولی و جولیا» | محسن آزرم

آشپزخانه‌ی راز
پویان و سیما به آشپزخانه می‌روند

در رثای دیوید لوین که به سایه رفت
نیویورک تایمز