دیگر وقتی ایشان امر می‌کنند که بازی کنید، نمی‌شود روی‌شان را زمین انداخت که! فقط اگر از ماجرا اطلاع ندارید، توصیه می‌کنم اول به اینجا یک نگاهی بیاندازید و بعد برگردید و ادامه‌ی مطلب را بخوانید.

1.
وقتی بچه بودم بازیگر محبوبم افسانه بایگان بود.

2.
یکی از بزرگ‌ترین تفریحات تمام سال‌های تحصیلم این بوده که برای بقیه اسم بگذارم. درخشان‌ترین اسمی هم که تابه‌حال گذاشته‌م برای دبیر ادبیات سال سوم دبیرستانم بود که چون از نیم‌رخ صورتش هیچ برجستگی نداشت، به‌ش می‌گفتیم «فلترون» (Flatron).
این تفریح هنوز هم ادامه دارد.

3.
چند ماهی‌ست که یکی از دوستان برایم یک Video iPod از فرنگ فرستاده و تقریبا با هرکس صحبت می‌کنم، یک‌جوری بحث را به این سمت می‌کشانم که "راستی ipod من را دیدی؟"

4.
از وارد شدن به جمع‌های غریبه متنفرم. به‌نظرم سخت‌ترین کار دنیا این‌ست که مجبور شوید وسط یک مشت آدم غریبه که برای اولین بار است می‌بینیدشان، صحبت کنید. اوووه!

5.
یک مرض لاعلاجی دارم که مدت‌هاست می‌خواهم درمانش کنم و نمی‌شود. از بدسلیقگی‌های مردم حرص می‌خورم. خدا نکند یک بیلبورد زشت، یک تیزر احمقانه، یک تابلوی بدریخت یا یک پوستر بدترکیب ببینم. شروع می‌کنم با خودم حرف زدن و فحش دادن به طراح. از همه بدتر اینکه تازگی‌ها گیر داده‌م به لباس‌های زشت ( این زشت را با دندان قروچه بخوانید) باشگاه‌های فوتبال ایران. از همه بدتر هم به‌نظرم لباس استقلال است.
البته ناگفته نماند که عاشق این لباس‌های سفید و ساده‌ی پومای تیم‌ملی‌م.

پنج نفری هم که من توصیه می‌کنم؛ لوا، علی زراندوز، شرتو، پیام تافته و نون‌جیم.

عالی بود استاد. فقط من هر چی فکر کردم، یادم نیومد که توی خواب من چی می‌گفتی. فقط قیافه‌ت یادم مونده!

ای ول: افسانه بايگان رو حال کردم.
مرسی که نوشتی. امر هم نبودش تازه!

منم اسم مي زارم واسه مردم آخريشم واسه تو گذاشتم حالا شايد بعدا بهت گفتم فكر مي كنم چون غريبه ها بهت راه نمي دن از وارد شدن متنفري ديگه اين كه نديد بديدي اون افسانه بايگاني هم كه گفتي اوج سليقه و هنرت رو نشون داد كيف كردي چطوري ازت تعريف كردم حالا برو حالشو ببر

2) این اسم گذاشتن واقعا تفریح باحالیه! البته ما فقط سال اول دانشگاه بازی می‌کردیم!
4) برای منم هم خمفن سخته
در ضمن لبیک گفتیم!

ای کاش می‌شد پنج تا چیز رو من درباره‌ت بنویسم که کسی نمی‌دونه. آخ که چه حالی می‌داد رسوایی تو. فکرشم سر حالم میاره

افسانه بایگانش برام جالب بو....
ما هم یه اکیپ بودیم که سالهای اول دانشگاه اسم گذاشتن خوراکمون بود

منم دچار این مریضی ِ حرص خوردن هستم اونم از نوع شدید.

سلام

دومين خاطره خيلي برام جالب بود ... كلي رفتم توي فكر گذشته هاي خودم.

منم به اين بازي دعوت شدم .. بيا بخون و كلي بخند ...

امیدوارم فقط بازیگر محبوب حال حاضر بایگان نباشه:دی!

-::Shadeless::-

آن پنجمي را خيلي زيبا آمديد ، دانه هاي قرمز رنگ روي شانه ام محصول همين بيماري ناشناخته است !
lol

نامزدهای اسکار ۲۰۱۰
گاردین

سلینجر درگذشت
دیگر کسی مزاحم آقای نویسنده نمی‌شود.

چند نکته درباره‌ی روزمرگی
حمید امجد

بهمن جلالی درگذشت
مرگ‌های ۸۸ تمامی ندارد؟ | عکس آنلاین

زندگی را در تابه سُرخ کنید
درباره‌ی «جولی و جولیا» | محسن آزرم

آشپزخانه‌ی راز
پویان و سیما به آشپزخانه می‌روند

در رثای دیوید لوین که به سایه رفت
نیویورک تایمز