روز دوم/ شنبه ۱۰ اسفند
اولین روز کاری شروع میشود. برنامهی اول، جلسه با هیات مدیرهی خانه سینماست. محمد مهدی عسگرپور، فرهاد توحیدی، امین تارخ، دکتر محمد سریر، محمدرضا سکوت، ابراهیم مختاری، مرتضی رزاق کریمی و کامران ملکی بهعنوان هیات مدیره خانه سینما، میزبان سید گَنیس (رییس آکادمی و تهیهکننده)، فرانک پیرسون (رییس پیشین آکادمی و نویسندهی «بعدازظهر سگی»)، اَنت بنینگ (عضو هیاترییسه و بازیگر «زیبایی آمریکایی»)، ویلیام هربرگ (تهیهکنندهی «کوهستان سرد»)، تام پولاک (رییس پیشین استودیوی یونیورسال)، فیل رابینسون (عضو هیاترییسه و کارگردان «جمعِ تمامِ ترسها»)، اَلفری وودارد (بازیگر «خانهداران ناامید»)، جیمز لانگلی (مستندساز و کارگردان «عراق تکهتکه») و اِلِن هرینگتون (مدیر برنامهها و نمایشگاههای ویژهی آکادمی و مسوول اجرایی سفر اعضای آکادمی به ایران) هستند. بیشترِ زمان جلسه به خوشآمدگویی و حرفهای اولیه و توضیحاتی دربارهی خانه سینما و نحوهی فیلمسازی در ایران میگذرد. فیل رابینسون و فرانک پیرسون وقتی میشنوند که در اینجا نه خبری از کارگزارها هست و نه هنرمندان مالیاتی به دولت میدهند، تصمیم میگیرند برای مهاجرت به ایران اقدام کنند. فرهاد توحیدی هم اشاره میکند که نقطهی مشترک ملتهای ایران و آمریکا در اینست که هر دو، خودشان را بزرگترین ملتهای دنیا میدانند.
جلسهی صبح با عکس یادگاری در حیاط خانه سینما تمام میشود. با مهمانانمان به رستوران آبان میرویم تا همراهِ جمعی ۵۰-۶۰ نفره از سینماگران ایرانی نهار بخورند. سرِ هر میز دو نفر از مهمانان همراه یک مترجم مینشینند و ۱۰-۱۲ نفری از سینماگران ایرانی. سهم من سید گَنیس است و فیل رابینسون. عسگرپور، تارخ، تقوایی، میرکریمی، معلم و مهرجویی هم سر این میز مینشینند. جمشید هاشمپور هم که قبل از ما به رستوران رسیده بود و نهارش را شروع کرده بود، از کنار سید تکان نمیخورد. بدشانسی بزرگم اما حضور مسعود میامی (اگر اسمش را اشتباه ننوشته باشم) است که بیوقفه حرف میزند و طبعاً سید از من انتظار دارد آنها را برایش ترجمه کنم. تهمینه میلانی هم لحظاتی سر میز ما میآید و به فارسیترین شکل ممکن چیزهایی به انگلیسی میگوید که مطابقست با انتظاری که از شخصیتش داشتم. برای جالبست که کمتر تهیهکنندهی شاخصی را در جمع میبینم و وقتی از هاشمی علت را میپرسم، میگوید که دعوت شدهاند و لابد خودشان صلاح ندیدهاند بیایند. حتی تهمیه میلانی هم در واقع بهجای همسرِ تهیهکنندهش در مراسم حاضر شده است.
برای من که همیشه از مجامع و مراسم فرار کردهام و وارد رابطههای دوستانه با سینماگران نشدهام، این رویارویی با فیلمسازان ایرانی و امریکایی خیلی جالب است. قیاسِ همزمان دو دسته برایم تجربهی عجیبیست و هرقدر شیفتهی اخلاق و شخصیت دوستان فرنگیمان میشوم، از همتایان ایرانیشان ناامید میشوم. اتفاقها و برخوردهای روزهای آینده هم این تصور اولیه را تکمیل میکند.
بعد از نهار و زیر باران ناگهانی تهران، به موزهی سینما میرویم که بهنظرم یکی از بهترین موزههای ایران از نظر نظم و سازماندهیست. بهخاطر کمکاری در اطلاعرسانی و معرفی خودمان ـ که لابد جزو شرح وظایف بنیاد عریض و طویل فارابیست ـ هیچیک از مهمانان (که همهشان آدمهای حرفهای سینما هستند و نه مخاطب عام) انتظار ندارد با تاریخ صد و چند سالهی سینما در ایران روبهرو شود. از طرفی این بازدید جرقهی اولیهی تغییر نگاهشان به سینمای ایرانست، سینمایی که از آن فقط فیلمهای جشنوارهای و کیارستمیوارش را دیدهاند و انتظار ندارند در آن از ژانرهای دیگر آثاری ساخته شود. بالاخص دیدنِ اتاق سینمای جنگ برایشان بسیار حیرتآور است و تعجب میکنند که این گونهی سختِ فیلمسازی اینقدر در ایران ریشهدار است.
ساعت ۵ عصر نیز اولین برنامهی نمایش فیلم برگزار میشود؛ «آکیلا و مسابقهی هِجی» که سید گَنیس تهیهکنندهش است و بعد از نمایش هم در جلسهی پرسش و پاسخ شرکت میکند. ساعت ۸ هم نوبت به فرانک پیرسون میرسد تا «لوک خوشدست» را در کنار مخاطبان ایرانی تماشا کند و بعد از آن به پرسشهایشان پاسخ دهد.
حدود ۱۱:۳۰ شب است که مهمانان خستهمان را به هتل میرسانیم.
نامزدهای اسکار ۲۰۱۰
گاردین
سلینجر درگذشت
دیگر کسی مزاحم آقای نویسنده نمیشود.
چند نکته دربارهی روزمرگی
حمید امجد
بهمن جلالی درگذشت
مرگهای ۸۸ تمامی ندارد؟ | عکس آنلاین
زندگی را در تابه سُرخ کنید
دربارهی «جولی و جولیا» | محسن آزرم
آشپزخانهی راز
پویان و سیما به آشپزخانه میروند
در رثای دیوید لوین که به سایه رفت
نیویورک تایمز