روز پنجم/ سهشنبه ۱۳ اسفند
ساعت ۶:۴۵ قرارمان است از هتل حرکت کنیم به سمت سینما ملت تا «دربارهی الی...» را برای مهمانان نمایش دهیم. با اندکی تاخیر و یک صبحانهی جمع و جور در سینما، حدود ساعت ۷:۳۰ فیلم شروع میشود. اصغر فرهادی و محمود رضوی (تهیهکننده)، همراه با صابر اَبَر، پیمان مُعادی، احمد مهرانفر و رعنا آزادیور از میان عوامل فیلم حضور دارند. برنامهی بعدی ـ سمینار تهیهکنندگی ـ طبق زمانبندی قرار است ساعت ۹:۳۰ شروع شود. بههمین خاطر به اِلن میگویم که سید، بیل و تام را باید در میانههای فیلم راهی خانه سینما کنیم و او از من میخواهد این مساله را برای عوامل فیلم توضیح دهم تا خروج از سالن را به نشانهی بیاحترامی به فیلم ندانند.
دیدن دوبارهی فیلم برای خودم هم لذتبخش و بینظیر است، اما نصف حواسم به واکنشهای مهمانانمانست که کجاها میخندند و کجاها دلشوره میگیرند. تجربهی بینظیریست. نیم ساعت مانده به پایان، به سید میگویم که باید سینما را ترک کنیم و به خانه برویم. اما چنان با اطمینان میگوید میخواهد فیلم را تا انتها تماشا کند که میفهمم بهتر است احترام خودم را نگهدارم و اصرار بیخود نکنم!
بعد از تمام شدن فیلم بهسرعت تام و بیل و سید را برمیدارم و به خانه سینما میرویم تا با یک ساعت تاخیر سمینار تهیهکنندگی شروع شود. سید هم میگوید بهخاطر این تاخیر، میتوانند استراحتِ بین دو سمینار صبح و بعدازظهر را در حد یک نهارِ سریع کوتاه کنند تا جبران این یک ساعت بشود.
در راه فرصت مناسبیست برای حرف زدن دربارهی فیلم و بسیار برایم جالبست که به ریزترین نکتههای فیلم دقت کردهاند. تام به آن مشاجرهی مریلا زارعی و پیمان معادی اشاره میکند که چهقدر واقعی و ملموس است. بیل دربارهی آن صحنهی کلیدی پانتومیم حرف میزند که کل فیلم را در خود دارد و سید هم برایش جالب است که برای اولین بار با فیلمی از ایران روبهرو شده که دربارهی طبقهی متوسط و جوانهاست. چیزی که قبلاً از ایران ندیده بودند. هر سهتایشان قاطعانه میگویند که فیلم در آمریکا موفق خواهد بود (هم تجاری و هم هنری) و بیل هم قول میدهد به محض برگشتن با دوستانش در سونی کلاسیکس برای پخش جهانیاش صحبت کند، چون آنطور که میگویند چنین قصههایی بابِ طبع سونیست. بعدتر میشنوم باقی مهمانانمان هم که دیرتر از ما سینما را ترک کردهاند، در حرفهایشان با سازندگان فیلم به همین نکات اشاره کردهاند. حتی فرانک هم حسابی از قصه تعریف کرده و شک ندارم که فرهادی حسابی کیفور شده است. (تقریباً مطمئنم که اگر دوستان عاقلانه تصمیم بگیرند و الی را برای اسکار ۲۰۱۰ معرفی کنند، اسکار بهترین فیلم خارجی به ایران میرسد.)
در سمینار تهیهکنندگی و توزیع که صبح و بعدازظهر برگزار میشود نمیتوانم شرکت کنم. هم مجبورم برای شب که قرار است به شیراز برویم به خانه برگردم و وسایلم را جمع کنم، و هم در فرصت کوتاهی که داریم با کمک خسرو باید از تکتکشان مصاحبههای ویدیویی بگیریم. موفق میشویم با فرانک، انت، سید و فیل مصاحبه کنیم و بقیهی مصاحبهها میماند برای شنبه که به تهران برمیگردیم. ولی هر چهار نفر بسیار خوشصحبتاند و مصاحبههای بینظیری میشود. مخصوصاً فرانک پیرسون ۸۳ ساله که گنجینهی عظیمیست از خاطرات سینمایی و بهواسطهی چهار سال ریاستش بر آکادمی (از ۲۰۰۱ تا ۲۰۰۵) اطلاعات خوب و دقیقی از ساختار آکادمی و روابط صنفی دارد.
امشب خبری از نمایش فیلم نیست و به فرودگاه میرویم و از طرف خانه سینما، عسگرپور و دکتر سریر هم همراهمان میشوند تا یک روز در شیراز و دو روز در اصفهان سیاحت کنیم. ترجمهش میشود فرار از روزهای شلوغ تهران و دو سه روزی استراحت.
نامزدهای اسکار ۲۰۱۰
گاردین
سلینجر درگذشت
دیگر کسی مزاحم آقای نویسنده نمیشود.
چند نکته دربارهی روزمرگی
حمید امجد
بهمن جلالی درگذشت
مرگهای ۸۸ تمامی ندارد؟ | عکس آنلاین
زندگی را در تابه سُرخ کنید
دربارهی «جولی و جولیا» | محسن آزرم
آشپزخانهی راز
پویان و سیما به آشپزخانه میروند
در رثای دیوید لوین که به سایه رفت
نیویورک تایمز