"آزادی! آدمها چهقدر بايد عاشق آزادی باشند که حاضرند تن به هر کاری بدهند تا آزادی را بهدست بياورند. اين عشق آنقدر زياد است که در اردوگاه اشتوتهوف حاضر بودند داوطلبانه پا به آتش دوزخ بگذارند، تا آن طفل حرامزادهی آزادی را که وعدهاش را میدادند در آغوش بگيرند. آزادی گاهی فاحشه است و گاهی مقدس. برای هر کسی يک چيز است. برای کارگر يک چيز، برای روحانی يک چيز، برای بانکدار يک چيز و برای يک يهودی بدبخت در اردوگاه مرگ، در آشويتس، لوبلين، مايدانک، ناتس وايلر و اشتوتهوف هم چيز ديگر؛ آزادی چيزی بود خارج از آن اردوگاه، ولی نه فکر کنی منظور دنيای پرنعمتِ پروردگار بود، نه. اميدهای ما حد و مرز حقيری داشت. فقط میخواستيم برگرديم به اردوگاههای ديگر، مثل بوخنوالد يا داخائو، که راحتتر بودند و برایمان مظهر آزادی. چون آنجاها خطر مرگ در اتاق گاز تهديدت نمیکرد. تنها خطر آن اردوگاهها اين بود که آنقدر کتکت بزنند تا بميری."
[سوءظن | فريدريش دورنمات | ترجمهی محمود حسينیزاد | نشر ماهی]
پینوشت: بهطور خصوصی و شخصی از عطای عزيز بهخاطر اين دعوتاش تشکر کردم و بهش هم گفتم به چه دلايلی نمیخواهم دربارهی تاثيرگذارترينهای زندگیم چيزی بنويسم. فقط به اين دليل که آن دعوت در حوزهی عمومی مطرح شده بود، ادب حکم میکرد در اينجا باز هم از عطا تشکر کنم و پوزش بخواهم.
نامزدهای اسکار ۲۰۱۰
گاردین
سلینجر درگذشت
دیگر کسی مزاحم آقای نویسنده نمیشود.
چند نکته دربارهی روزمرگی
حمید امجد
بهمن جلالی درگذشت
مرگهای ۸۸ تمامی ندارد؟ | عکس آنلاین
زندگی را در تابه سُرخ کنید
دربارهی «جولی و جولیا» | محسن آزرم
آشپزخانهی راز
پویان و سیما به آشپزخانه میروند
در رثای دیوید لوین که به سایه رفت
نیویورک تایمز