

کمرون کرو
گلی امامی
نشر کتاب پنجره
480 صفحه
3500 تومان
احتمالاً همهی آدمها وقتی جواناند، به اين فکر میکنند که پيریشان چه شکلیست، چه شکلی میميرند و سالهای آخر عمر را چه میکنند. چه چيزهايی از زندگی در يادشان میماند و آيا حسرت از دست رفتنش را میخورند يا با مرورش کيفور میشوند.
اصلاً حرفم دربارهی اين سوالها نيست، ولی بهنظرم برای مواجهه و آشنايی و توصيهی «گفتوگو با بيلی وايلدر» بهترين مسيریست که میتوان انتخاب کرد. فارغ از اينکه چهقدر وايلدر را بشناسيم و شيفته و سرسپردهی قدرت نويسندگی و داستانگويیش باشيم، مصاحبهی طولانی او با کمرون کرو يک عيش درست و حسابیست. و بهنظرم میتواند الگوی پيری هر کسی باشد، حداقل برای من که اينطور است.
در طول اين گفتوگوی طولانی ـ که بيش از يک سال طول کشيده ـ میشود خاطرات درخشان و دست اولی از ستارهها و فيلمهای کلاسيک سينما را پيدا کرد. آن هم از زبان کسی که خودش يکی از بهترين کارگردانهای سينمای امريکا بوده است. و از همه جذابتر اينکه اين خاطرات را از زبان بیپرده و صريح بيلی وايلدر میشنويد که هيچ ابايی ندارد از اينکه بگويد همفری بوگارت موجود عنق و نچسبی بوده و در نود سالگی بهسادگی اعتراف کند که سينما و کارگردانی را وامدار استادش لوبيچ است.
"میدانی، صندلیای هست که نام کارگردان رويش نوشته شده ـ من متجاوز از چهل تا پنجاه سال روی آن نشستهام ـ ولی نشستنم هرگز بيش از سه دقيقه طول نکشيده، هرگز، گاهی هرگز روی آن نمینشستم."
از کنار حرفهای جذاب و خواندنی وايلدر که بگذريم، نيمی از جذابيت اين گفتوگو از کمرون کرو میآيد. کرو ـ که خودش کارگردان است و احتمالاً "جری مگواير"ش را ديدهايد ـ طوری برایتان ماجرای گفتوگو و هر جلسه ديدار با وايلدر را روايت میکند که يک ترس و تعليقی در آن وجود داشته باشد. تا نيمههای کتاب که اصلاً خود او هم جزئی از اين بازیست، چون وايلدر 90 ساله چندان به اين ماجرا خوشبين نيست و خيلی علاقهای به چاپ شدن حرفهايش ندارد. يک وجه از جذابيت کتاب، مخصوصاً در نيمهی اول، در همين تلاش مصاحبهکننده برای جلب اعتماد وايلدر است. و از همه بهتر اينکه کرو هر جايی که رد پايی از وايلدر بوده را زير و رو کرده و در حين مصاحبه، حرفها و خاطراتی از او را نقل میکند که وايلدر را حسابی سر ذوق میآورد و همين باعث میشود حرفهای تازهتری بزند.
"من هميشه به داستان احتياج دارم. به داستان احتياج دارم چون از فيلمهايی که وقتی نيم ساعتشان را در میآوری، فيلم بهتری میشوند، خوشم نمیآيد."
* عنوان مطلب نام فيلمیست از ويليام وايلر که از نزديکترين دوستان وايلدر بود.

بهتر نبود به کیفیت ترجمه هم اشاره می کردی؟ من فکر می کنم ترجمه خیلی خوبی داره و احساس میکنم لحن وایلدر و "بیلی بودن"اش کاملن در آمده.
حميدرضا:
موافقم. لذتی که از خواندن نسخهی فارسی کتاب میبريم خيلی وامدار قدرت و ظرافت ترجمهی گلی امامیست. لحن و شوخیهای وايلدر را خيلی خوب حفظ کرده.
لطفاً از وبلاگ نمایش «بازرس هاند واقعی» نوشته تام استوپارد و به کارگردانی امیر امجد بازدید فرمایید
http://hound.blogfa.com
من بیلی وایلدر رو از این کتاب شناختم و عاشقش شدم. همون سال اولی که چاپ شد به توصیه دوستی خریدمش و توی هتل فروغ بندر تو بندرعباس با خوندنش رفتم به عالم هپروت .
اونسالی که این کتاب منتشر شد، یادم نیست توی نظرخواهی فیلم بود یا دنیای تصویر که نسبتن همهی منتقدها این کتاب توی بهترین کتابهای سینمایی سالشون بود. ولی نمیدونم چرا کسی گفتگوگری یاد نگرفت از کمرون کرو.
حميدرضا:
وقتی مصاحبهکنندهی برتر مطبوعات ما در هر مصاحبهش میپرسد "اگر يک زرافه داشتيد با آن چهکار میکرديد"، ديگر ياد گرفتن حضرات از سبک و سياق کمرون کرو، بهنظرم يکجور زيادهخواهیست!
سلام آقاي پورنصيري.
1- من نزديك سه سال است كه از طريق كميكهايي كه در بچهها...گلآقا ميكشيديد، با شما ارتباط حسي عميقي دارم! (البته از نوع خوبش!)
2- من نزديك يك سال است كه از طريق نوشتههاي وبلاگتون، با شما ارتباط مجازي عميقي دارم! (البته بازم از نوع خوبش!)
3- من نزديك دو دقيقه است كه از طريق نظردادن در وبلاگتون، رسماً از شما خواستگاري مي... ببخشيد! (از نوع خوبش!)
سلام
پیری رقت برانگیزاست
انسان پیر انسانیکه شاهد تحلیل رفتن خویش است
ارادتمند هرانک

نامزدهای اسکار ۲۰۱۰
گاردین
سلینجر درگذشت
دیگر کسی مزاحم آقای نویسنده نمیشود.
چند نکته دربارهی روزمرگی
حمید امجد
بهمن جلالی درگذشت
مرگهای ۸۸ تمامی ندارد؟ | عکس آنلاین
زندگی را در تابه سُرخ کنید
دربارهی «جولی و جولیا» | محسن آزرم
آشپزخانهی راز
پویان و سیما به آشپزخانه میروند
در رثای دیوید لوین که به سایه رفت
نیویورک تایمز


