
«... شانزده ساله، و چه در نگاهِ اول و چه با گذرِ کُندِ زمان، زیبا بود. موهای بسیار تیرهای داشت که از روی ظریفترین گوشهایی که در عمرم دیدهام سرازیر میشد. چشمهای درشتی داشت که انگار همیشه در خطرِ غرق شدن در معصومیتِ خودشان بودند. دستانش قهوهای ِ خیلی کمرنگی بودند، با انگشتانی باریک و بیحرکت. وقتی که مینشست، تنها کارِ معقولی را که میشد با آن دستانِ زیبا انجام داد، میکرد: میگذاشت روی پایش و میگذاشت همانجا بمانند.»
[دختری که میشناختم | جی. دی. سلینجر]
تقریباً مطمئنم که در همهی دنیا تنها چند نفر هستند که میتوانند بدون اینکه داستانی بگویند و تنها با روایت دقیق جزئیات خواننده را اسیر نوشتهشان کنند و اینبار کاملاً مطمئنم که یکی از آنها، سلینجر است. و عجب لذتی دارد خواندن این داستانهای کوتاهش. عیشِ مُدام است لاکردار!
«نغمهی غمگین» و «هفتهای یهبار آدمو نمیکُشه» را از دست ندهید.

نامزدهای اسکار ۲۰۱۰
گاردین
سلینجر درگذشت
دیگر کسی مزاحم آقای نویسنده نمیشود.
چند نکته دربارهی روزمرگی
حمید امجد
بهمن جلالی درگذشت
مرگهای ۸۸ تمامی ندارد؟ | عکس آنلاین
زندگی را در تابه سُرخ کنید
دربارهی «جولی و جولیا» | محسن آزرم
آشپزخانهی راز
پویان و سیما به آشپزخانه میروند
در رثای دیوید لوین که به سایه رفت
نیویورک تایمز


