چند روزی‌ست دارم سعی می‌کنم برای اينجا چيزکی بنويسم تا حداقل بدانيد هنوز زنده‌م، اما راستش نمی‌توانم چيزی بنويسم. درواقع حرفی ندارم که بزنم، نه کتابی خوانده‌م، نه فيلمی ديده‌م و نه مطلبی برای جايی نوشته‌م که به واسطه‌ش اينجا را گردگيری کنم، البته به‌جز آن مطلب «ماشين‌ها» که جوانی کردم و لينکش را در لينک‌دامپ گذاشتم و ديگر رويم نشد اينجا هم بگذارمش. از همه بدتر اينکه از فوتبال هم آن‌قدر سر در نمی‌آورم تا با نوشتن از تيم محبوبم به شيوه‌ی رايج اين روزها، خودی نشان بدهم.

راستی، اينجا را ديده‌ايد؟

گاهی این طوری می شم. یعنی انگار حرفی برای گفتن ندارم یا اگر هم دارم چیزی نیست که بنویسم و دیگرانی بخوانندش. همیشه مرور زمان حل می کنه این مشکل رو
چه خبر خوبی هم آوردی از این که زن نوشت دات ارگ شده

منظورم دات نت بود البته. اشتباه کردم از اون جایی که حلقه ی نوشت فیلتر بود و وبلاگ من از دات نت تبدیل به دات ارگ شد

خوشحالم که چیزی نوشتین بالاخره :)

پس عزیزم تو هم به این مرض دچار شدی . تنها نیستی ! دارمت

همه ی ما گاهی دچار این عارضه می شویم. یک ویروس وبلاگی است انگار. شاد باشی

...دنیامنتظر نمی ماند حرفی هم برای گفتن نداشته باشیم او میچرخد تا بچرخیم..

http://8club.blogfa.com/ up now

سلام آقاي پورنصيري
نتيجه مصاحبه دو سوت ثانيه اي تان با ما:

http://www.golagha.ir/vijename/2006/Jun/10/285.php

مطلب ننوشتن‌تان هم جالب بود!
موفق باشيد

وبلاگ شما در "بلاگ نيوز" معرفي شد.

موفق باشيد

http://www.1irani.com

عنوان جالبی بود :)

من که باورم نمیشه حتی یک روز رو بدون کتاب و فیلم بگذرونی حمیدرضا جان

نامزدهای اسکار ۲۰۱۰
گاردین

سلینجر درگذشت
دیگر کسی مزاحم آقای نویسنده نمی‌شود.

چند نکته درباره‌ی روزمرگی
حمید امجد

بهمن جلالی درگذشت
مرگ‌های ۸۸ تمامی ندارد؟ | عکس آنلاین

زندگی را در تابه سُرخ کنید
درباره‌ی «جولی و جولیا» | محسن آزرم

آشپزخانه‌ی راز
پویان و سیما به آشپزخانه می‌روند

در رثای دیوید لوین که به سایه رفت
نیویورک تایمز