می‌دانيد، «پنهان» فيلم دورويی‌ست و اگر حواس‌تان نباشد راحت فريبش را می‌خوريد. اين حرفی که می‌زنم برخلاف جمله‌های مشابهی که درباره‌ی سينمای جشنواره‌ای ايران گفته می‌شود اصلا برای تخريب فيلم نيست، اتفاقا اين دورويی و فريب‌کاری کاملا هوشمندانه و هدفمند در متن فيلم استفاده شده و بزرگترين نقطه قوت آن است. شروع آرام و بی‌سر و صدای فيلم با آن تيتراژ منفعلانه‌ش و ريتم کسل‌کننده‌ی ده دقيقه‌ی ابتدايی، يک روی ماجراست که به‌نظرم رويه‌ی اصلی فيلم هم هست. اما فيلم يک ور داستانی و جذاب هم دارد که اگر خميرمايه‌ی اين قسمتش را دست يک هاليوودی اصيل می‌دادند يک تريلر درست و حسابی و پرفروش می‌توانست از آن دربياورد. همين رويه و قسمت هم هست که تماشاگر «پنهان» را گول می‌زند و انتهای فيلم را برایش غيرمنتظره می‌کند. درواقع اصلا هدف کارگردان اين نيست که بفهميم چه کسی آن فيلم‌ها را می‌فرستد و چرا اين کار می‌کند، تا آخر فيلم هم به اين سوال جواب نمی‌دهد و از قضا با پايان‌بندی فيلم ـ که کاملا شبيه به تيتراژ آغازين است ـ نشان می‌دهد اين آقای فيلم‌بردار هنوز زنده است و دارد به کارش ادامه می‌دهد. هدف ميشائيل هانکه همان بُعد اخلاقی ماجراست که اگر حواس‌تان نباشد و درگير ايده‌ی جذاب داستان دوم شويد، از آن باز می‌مانيد. کليدی‌ترين و البته جذاب‌ترين سکانس فيلم هم آن فصل درخشانی‌ست که ژوليت بينوش با تلفن در حال حرف زدن است و در پس‌زمينه تصاويری از درگيری‌های خاورميانه پخش می‌شود. اين فصل هم از قضا مانند فيلم خيلی فريب‌کارانه‌ست؛ داستان فرعی با گم شدن پسر خانواده به اوج رسيده و منتظريم يک بلايی سر او بيايد اما داستان اصلی همان تصاوير دردناکی‌ست که با کوچکترين جلب توجه در پس‌زمينه ديده می‌شوند.

گفتم که نقطه‌ی قوت فيلم همين فريب‌کارانه بودنش است، اينکه کارگردان حواس‌تان را پرت داستان ديگری کرده و در اين بين «پنهانی» پيام‌های اخلاقی‌اش را هم داده. آخر فيلم را هم جوری ساخته که بنشينيد با خودتان فکر کنيد و از لابه‌لای داستان اين مضمون پنهانی را دربياوريد. خب، چه چيزی از اين بهتر که يک کارگردان اخلاق‌گرا سطح شعور بيننده‌ش را در حد کودکان پيش‌دبستانی نداند و مضمون اخلاقی داستانش را با بلندگو، رو به دوربين فرياد نزند؟ سينمای دهه‌ی شصت ايران يا همين نمونه‌های معناگرای اخير خاطرتان هست؟

بازی ژولیه بینوش عااااااالی بود .
بعضی وقت ها ، آن قدر تحت تاثیر قدرت بازی گری اش قرار می گرفتم که اشک در چشمم حلقه میزد !!!

همان گره‌افکنی و نه گره‌گشایی که در فیلم‌های لینچ وجود دارد این‌جا هم به چشم می‌اید.

خوب گفتین. اینکه پنهانی پیام اخلاقی ش رو داده. همین چند وقت پیش بود که بهترین فیلم سینمای ایران، خوب و بد رو آنچنان کرد توی چشممون که کور شده بودیم وقتی از سینما بیروت اومدیم.

با سلام.ثبت نام جشنواره کانون فیلم و عکس پلی تکنیک آغاز شد. کلاس هایی با حضور اساتیدی چون فرزاد موتمن، مهران مهاجر، اردشیر عالمی، مازیار اسلامی، محمد تهامی نژاد و... همچنین پخش و نقد فیلم به صورت هفتگی. لطفا لینک بدهید.
http://filmphoto.blogsky.com/ برای دریافت اطلاعات ثبت نام به این وبلاگ رجوع کنید

سلام
حمید جان بهت لینک دادم عزیز ...

موفق باشید !

نامزدهای اسکار ۲۰۱۰
گاردین

سلینجر درگذشت
دیگر کسی مزاحم آقای نویسنده نمی‌شود.

چند نکته درباره‌ی روزمرگی
حمید امجد

بهمن جلالی درگذشت
مرگ‌های ۸۸ تمامی ندارد؟ | عکس آنلاین

زندگی را در تابه سُرخ کنید
درباره‌ی «جولی و جولیا» | محسن آزرم

آشپزخانه‌ی راز
پویان و سیما به آشپزخانه می‌روند

در رثای دیوید لوین که به سایه رفت
نیویورک تایمز