دقيقا يک روز قبل از اينکه آن بلا نازل شود و مانا و مهرداد از بخت بد بيافتند گوشهی زندان، در دفتر ايران جمعه نشسته بوديم و با مانا و بقيهی بچههای تحريريه به اين فکر میکرديم که چهطور مقداری از بار روی دوش مانا را کم کنيم تا بتواند اندکی نفس بکشد. يادش بهخير، وسط همان حرفها اشارهی کوچکی کرد که ايدهای پيدا کرده برای داستان جديد «آقای کا» و اينکه نمیرسد وسط اين همه کار کتابش را شروع کند.
راستش چند روزیست دارم به اين فکر میکنم کاغذ و مدادی دور و برش هست تا لااقل دسنهای اوليهی کتاب را بزند؟ اصلا کاغذ و قلم جزو حقوق زندانيان هست؟ يا فقط به آنهايی که جار و جنجال کردن بلدند اجازه میدهند از درون زندان مانيفست و دکترين صادر کنند و کتابهای خاطراتشان را برای چاپ آماده کنند...
حواستان هست 51 روز گذشته؟
نامزدهای اسکار ۲۰۱۰
گاردین
سلینجر درگذشت
دیگر کسی مزاحم آقای نویسنده نمیشود.
چند نکته دربارهی روزمرگی
حمید امجد
بهمن جلالی درگذشت
مرگهای ۸۸ تمامی ندارد؟ | عکس آنلاین
زندگی را در تابه سُرخ کنید
دربارهی «جولی و جولیا» | محسن آزرم
آشپزخانهی راز
پویان و سیما به آشپزخانه میروند
در رثای دیوید لوین که به سایه رفت
نیویورک تایمز