از شمارهی پيش «نسيم»، به پيشنهاد خسرو، ستون ثابتی را شروع کردهام دربارهی سينمای جهان با عنوان «سانست بلوار». روند کار هم اينطوریست که ميان خبرهای ماه گذشته، يکی از آنها را که برايم جذابتر بوده انتخاب میکنم و با يک لحن شخصی نظرم را دربارهش مینويسم. اينبار به بهانهی خبری که دربارهی آماده شدن مقدمات قسمت چهارم اسپايدرمن منتشر شد، چيزکی نوشتم تا ارادتم را به اين موجود دوستداشتنی نشان بدهم. از شتابزدگیاش که بگذريم، تقريبا همهی حرفهايیست که میخواستم يک روز دربارهی فيلم و اين شخصيت بزنم.
اگر مانند من اسپايدرمن را دوست داريد و فکر میکنيد چندان ربطی به ديگر قهرمانهای داستانهای تخيلی ندارد، توصيه میکنم اين يادداشت را بخوانيد. فقط اضافه کنم که تيتر يادداشت، عنوان مطلبیست که سه، چهار سال پيش مانا در مجلهی فيلم دربارهی قسمت اول اسپايدرمن نوشت.
***
حتما تصدیق میکنید برای من که هنوز هم پیشهی اصلیام کاریکاتور و کمیکاستریپ است و سینما را تنها از سر علاقه و تفنن دنبال میکنم، جذابترین آثار دنیای سینما همین کامیکبوکهایی باشند که به فیلم تبدیل میشوند و روی پرده میآيند. اکثرشان هم معمولا آثار قابل ديدنی از آب درمیآيند که میشود با قهرمانهایشان خیالپردازی کرد و به رویاهای کودکی رفت (البته اگر از نمونههای چندشآوری مانند «Cat Woman» و «Aeon Flux» صرفنظر کنیم). اما در این میان، گزینهی محبوب من ـ جدای از «سینسیتی» که اصلا در دستهبندی رایج فیلمهای کامیکبوکی قرار نمیگیرد و شاهکار بینظیریست در سینمای پست مدرن ـ «اسپایدرمن» است.
برای این انتخابم چند دلیل واضح و مشخص دارم. اولین دلیلم شخصیت و کارارکتر اسپایدرمن یا همان پیتر پارکر است که بهنظرم هیچ شباهتی با بتمن و سوپرمن و مردان ایکس و چهار شگفتانگیز و باقی رفقا ندارد. پیتر احتمالا معمولیترین و دستیافنتیترین قهرمانیست که در تمام عمرمان داشتهایم، به این دلیل ساده که چندان اهل قهرمانبازیهای الکی نیست و اصلا از اینکه تواناییهای ویژهای پیدا کرده چندان خوشحال نیست. توی دلش هم دارد به این اوضاع بد و بیراه میگوید که چرا نمیتواند بهخاطر این تواناییهای ویژه، مثل همهی آدمهای دیگر به دختر مورد علاقهاش برسد. جذابترین لحظات دو فیلمی هم که سم ریمی از داستان اسپایدرمن ساخته همان ده، پانزده دقیقه میانی قسمت دوم است که پیتر لباس اسپایدرمن را به سطل آشغال میاندازد و بیتوجه به دزدها و پلیسها، ساندویچاش را گاز میزند. دلیل بعدی ارادتم به اسپایدرمن هم همین جناب سم ریمیست که ارج و قرب کامیکبوک و حس و حال آن را میداند. حتما با من موافقید که سم ریمی فاصلهی زیادی نسبت به دیگر کارگردانهایی که در این چند سال پشت دوربین چنین فیلمهایی ایستادهاند، دارد و حاصل زحماتاش نتایج دلپذیرتری دارد. در ضمن بهخاطر همین درک ریمی از کامیکبوکهاست او چند وقت پیش اعلام کرد برای قسمت سوم اسپایدرمن چند سکانس دیگر هم فیلمبرداری خواهد کرد تا قدری از تلخی و گزندگی داستان این قسمت گرفته شود.
اما راستش را بخواهید هنوز دلیل اصلی علاقهام به اسپایدرمن را نگفتهام. بهنظرم بزرگترین جذابیت پیتر پارکر در اینست که او خیلی خوب کتک میخورد و مثل باقی ابرقهرمانها احساس نمیکنیم که بالاخره آخرش برنده میشود. یکجور معمولی بودن و زمینی بودن در حرکات و اعمال این شخصیت هست که بهمان اجازه میدهد راحتتر خودمان را در قالبش فرو ببریم. بهخاطر همین هم هست که وقتی «مارول» اعلام میکند مقدمات ساخت قسمت چهارم آماده شده، در پوست خودم نمیگنجم. مگر سینما چیزی جز همین رویاهای واقعیت یافتهی کودکیست؟
هاااا. اینه.
منم باهات موافقم.
سلام. من شما رو لینک کردم.
ممنون بخاطر یادداشتت
پوستر قسمت سوم (یا تیزهایش) را لابد دیده ای : تصویری با ته رنگ آبی سربی ازاسپایدرمن که تلخ و سردرگریبان نشسته روی پشت بامی
منتظرم ببینمش
ولی جدا از این مسئله اسپایدرمن هم مثل اغلب کمیک های مارول "ساده" است.به این معنی که اساساً جهان بینی اش سنتی ست( باز در مورد اسپایدرمن دست کم دغدغه معمولی بودن وجود دارد) ...چیزی که درمورد سوپر قهرمانان دی سی صدق نمی کند . خصوصا مقایسه بین بدمن های این دو نگاه روشن تر می شود . جوکر یا دو چهره در بتمن بهب لحاظ پرداخت یاپیچیدگی یا کیفیت دراماتیک با هی کدام از بدمن های اسپایدرمن (و اساساً قهرمانان مارولی) برابری نمی کند . شاید به همین دلیل است که بتمن بیشتر به مذاق فرانک میلر خوش می آید تا اسپایدرمن
درنهایت احترام از این که دیوانه دیگری پیدا شد که می شود خیلی جدی درمورد کمیک باهاش گپ زد مسرورم
به من هم سربزنی خوشحال می شوم
نامزدهای اسکار ۲۰۱۰
گاردین
سلینجر درگذشت
دیگر کسی مزاحم آقای نویسنده نمیشود.
چند نکته دربارهی روزمرگی
حمید امجد
بهمن جلالی درگذشت
مرگهای ۸۸ تمامی ندارد؟ | عکس آنلاین
زندگی را در تابه سُرخ کنید
دربارهی «جولی و جولیا» | محسن آزرم
آشپزخانهی راز
پویان و سیما به آشپزخانه میروند
در رثای دیوید لوین که به سایه رفت
نیویورک تایمز