نمايش «دُن کاميلو» داستان تولد بچه‌ای‌ست که غسل تعميد نشده است و هم‌زمان با تولدش، پدرش ـ په‌پونه، که يکی از آن کمونيست‌های دو آتشه‌ست ـ در يک انتخابات کاملا دموکراتيک به‌عنوان شهردار آبادی انتخاب می‌شود. از طرفی دُن کاميلو هم که کشيش کليسای اين دهات کوره باشد، با په‌پونه سر ناسازگاری دارد و آنها که زمانی با هم رفقای خوبی بوده‌اند، حالا از بد حادثه در دو طرف يک خط قرار گرفته‌اند و کل داستان درباره‌ی دشمنی‌های اين دو نفر است. غسل تعميد نشدن بچه هم به همين برمی‌گردد که هروقت په‌پونه سراغ دن کاميلو می‌رود تا به‌عنوان کشيش برای فرزندش دعا بخواند، بحث‌شان به مسائل سياسی می‌کشد و سرانجام با دعوا از هم جدا می‌شوند.

داستان نمايش اقتباسی‌ست از کتابی به‌نام «دنيای کوچک دن کاميلو» نوشته‌ی جيووانی گوراسکی و چون کتاب را نخوانده‌م نمی‌توانم درباره‌ی اين بُعد ماجرا که آيا اقتباس خوبی هست يا نه چيزی بگويم. اما چون نمايش به‌خوبی می‌تواند ماجرايش را روايت کند و پيش ببرد و از طرفی به‌عنوان يک اثر مستقل از کتاب، نقطه‌ی تاريکی در روايت‌ش ندارد پس می‌توان با اطمينان گفت که اقتباس موفقی‌ بوده است. علاوه بر اين، فضای نمايش هم فضای فانتزی و کميکی‌ست که از همان اولين صحنه‌ی نمايش و آن زايمان غيرطبيعی، خودش را به تماشاگر تحميل می‌کند. درواقع مهم‌ترين حُسن نمايش هم به‌همين فضای فانتزی‌اش برمی‌گردد که خوشبختانه تا انتهای نمايش به‌خوبی حفظ می‌شود و موجب می‌شود ريتم نمايش اُفت نکند. در کنار اينها ايرانی شدن روابط و ديالوگ‌های ماجرا ـ مانند آن شوخی‌های املائی و کلامی ـ هم باعث می‌شود تا تماشاگر راحت‌تر با ماجرا ارتباط برقرار کند که از اين منظر کاملا به نمايش دوست‌داشتنی «خرس و خواستگاری» ـ حسن معجونی ـ پهلو می‌زند.

نمايش چند حسن ديگر هم دارد؛ مثل بازی‌های خوب دو نقش اصلی و بازی‌های بهتر نقش‌های مکمل يا حضور سايه‌وار مسيحی که کليسا را جارو می‌کشد و به دُن کاميلو ايراد می‌گيرد که چرا کتری بدون آب را روی گاز گذاشته و در نهايت هم برای تعطيلات عيد پاک می‌رود جلجاتا. اما فکر می‌کنم اينکه کارگردان در دام متن چنين جذابی نيفتاده و زياده‌گويی نکرده و اوج و فرود داستانش را به موقع در نمايش‌نامه آورده، از همه‌ی عوامل ديگر نمايش مهم‌تر است. ولی شايد بزرگ‌ترين ايراد نمايش شخصيت اوريانا ـ همسر په‌پونه ـ است که در 10ـ15 دقيقه‌ی ابتدايی حضور پررنگ و تاثيرگذاری دارد و پس از آن ناپديد می‌شود و دوباره در چند دقيقه‌ی پايانی وارد ماجرا می‌شود. اين ايراد وقتی بيشتر به چشم می‌آيد که به طراحی صحنه نمايش و محل حضور اوريانا هم توجه کنيم که غيبت‌ طولانی‌ش باعث به‌هم خوردن تعادل صحنه می‌شود.

با اين همه پيشنهاد می‌کنم «دُن کاميلو» را از دست ندهيد. هر روز ساعت 19:45؛ تالار چهارسو. اگر هم اشتباه نکنم چند روزی بيشتر برای تماشايش فرصت نداريد.
[نوشته‌ی ليلی درباره‌ی نمايش | لوليان]
[گفتگو با کوروش نريمانی، کارگردان «دُن کاميلو» | سرمايه]

متاسفانه در ايران نيستم که نمايش را ببینم و از این بابت شدیدا متاسفم (به غیر از اون متاسفانه اول).
یک کامنت برای هفت دلیل ساده نوشته‌ام که خوشحال می‌شوم بخوانی و جواب بدهی.
پیشاپیش از این کامنت بی‌ربط هم معذرت می‌خواهم.

نامزدهای اسکار ۲۰۱۰
گاردین

سلینجر درگذشت
دیگر کسی مزاحم آقای نویسنده نمی‌شود.

چند نکته درباره‌ی روزمرگی
حمید امجد

بهمن جلالی درگذشت
مرگ‌های ۸۸ تمامی ندارد؟ | عکس آنلاین

زندگی را در تابه سُرخ کنید
درباره‌ی «جولی و جولیا» | محسن آزرم

آشپزخانه‌ی راز
پویان و سیما به آشپزخانه می‌روند

در رثای دیوید لوین که به سایه رفت
نیویورک تایمز