«ماه در آب» يکی از بهترين نمايش‌هايی‌‌ست که در اين يک‌ساله ديده‌م و آن‌قدر شيفته‌ش شده‌م که ترجيح می‌دهم در همين ابتدای مطلب ديدنش را به‌تان توصيه کنم. نمايش، آدم‌ها را به دو گروه تقسيم می‌کند؛ آنهايی که برای رسيدن به رويای‌شان زندگی می‌کنند و آنهايی که رويای‌شان توسط گروه اول نابود می‌شود. شروع ماجرا صدای زن جوانی‌ست که همچون يک دانای کل از مادرش، بچه‌گی‌ش و پدرش می‌گويد و ما را وارد گذشته‌ی خانواده‌شان می‌کند. از اين پس با شخصيت‌هايی آشنا می‌شويم که هر يک به نوعی در يکی از دو گروه آدم‌های داستان قرار می‌گيرند؛ يا يکی ترک‌شان کرده و يا آنها يکی را ترک کرده‌اند. تنها زوج کاملی هم در طول داستان می‌بينيم آی‌سودا و بهرام‌اند، تنها به اين دليل که هر دوی‌شان از يک جنس‌اند؛ گروه دوم.

جدای از بحث مضمونی، آن‌چه من را بيشتر شيفته‌ی «ماه در آب» کرده بازی‌ها و شيطنت‌های فُرمی محمد يعقوبی‌ست. در ابتدا به‌نظر می‌رسد که با يک دانای کل در نمايش مواجه‌ايم اما داستان که جلو می‌رود متوجه می‌شويم دانای کلی وجود ندارد، چون باران به لحاظ منطق روايت نمی‌تواند راوی بسياری از اتفاق‌هايی باشد که شاهدش هستيم بلکه او هم يکی از شخصيت‌های داستان است. تنها تفاوت او با ديگر شخصيت‌ها اين‌ست که به فراخور نياز داستان، توضيحاتی برای تکميل شخصيت‌پردازی‌های نمايش می‌دهد. نکته‌ی ديگری که در فرم نمايش ـ بالاخص در نيم ساعت آغازين آن ـ به چشم می‌آيد کات‌های سريعی‌ست که يعقوبی با استفاده از نور می‌دهد و پازل‌گونه شخصيت‌ها را معرفی می‌کند. يک کلک سينمايی ديگر هم در طول نمايش وجود دارد که از قضا خيلی به روايت کمک کرده و آن هم شنيدن خيال‌های آدم‌های داستان است، به اين صورت که صدای ديگر شخصيت‌ها محو می‌شود و صدای ذهن يکی از کاراکترها به گوش می‌رسد.

باز هم توصيه می‌کنم نمايش را حتما ببينيد، چون سوالی که نمايش طرح می‌کند احتمالا مهم‌ترين سوالی‌ست که هرکدام‌مان بايد به آن فکر کنيم. اينکه حاضريم به ماه نگاه کنيم يا به تصويرش در آب و از آن مهم‌تر؛ برای نگاه کردن به خود ماه حاضريم هر هزينه‌ای را بپردازيم و رويای ديگران را خراب کنيم؟ به‌نظرم سوال دوم خيلی مهم‌تر از سوال اول است.

تالار سايه، هر روز به‌جز شنبه‌ها تا 28 مهر، 7:45.

[و‌ آن‌هایی که به تصویر ماه! | عطا]
[چرا آدم‌ها ازدواج می‌کنند؟ | پرستو]
[نوشته‌ی الهه حبيبی]
[ماجرای سوسک‌ها | نوشته‌م درباره کار قبلی يعقوبی؛ «تنها راه ممکن»]
[سايت محمد يعقوبی]

خب وقتی بدانی که ديدن اين نمايش برايت ضروری است و نتواني و امکانش نباشد که ببينی چه می کنی جز اينکه از اين هوای بارانی بدت بيايد و دلت هوای بی طعم تهران را بخواهد .

سلام. راستش من مي ترسيدم كه بگم از كار خوشم اومده. چون بعضي وقتها مي بيني سوژه كار دغدغه من و هم نسلاي من هستم و اينجوري يه شيفتگي خاصي نسبت به كار بوجود مي آد. وقتي تو و پرستو و بعضي هاي ديگه مي گن كار خوبه پس خيالم راحت مي شه كه اشتباه نكردم

حمیدجان اون ۱۲۸ کیلوبایت نیست، ۱۲۸ کیلوبیته!

حميدرضا:
ممنون از تذکرتان.

منم دلم میخواد نمایش ببینم چه کنم که تاحالا ندیدم یعنی علاقه ای به فیلم و نمایش و ... ندارم

نامزدهای اسکار ۲۰۱۰
گاردین

سلینجر درگذشت
دیگر کسی مزاحم آقای نویسنده نمی‌شود.

چند نکته درباره‌ی روزمرگی
حمید امجد

بهمن جلالی درگذشت
مرگ‌های ۸۸ تمامی ندارد؟ | عکس آنلاین

زندگی را در تابه سُرخ کنید
درباره‌ی «جولی و جولیا» | محسن آزرم

آشپزخانه‌ی راز
پویان و سیما به آشپزخانه می‌روند

در رثای دیوید لوین که به سایه رفت
نیویورک تایمز