به نیم‌ ساعت آخر «کفاره» (Atonement) که رسیده بودم، فکر ‌کردم شاید برای شروع معرفی و نوشتن درباره‌ی فیلم، بد نباشد از یک نمونه‌ی ناموفق ـ يا بگذارید صریح‌تر بگویم؛ آزاردهنده‌ی ـ ایرانی نام ببرم تا حال و هوای داستان بیشتر دست‌تان بیاید. مثال‌ام هم فیلم بدی بود به اسم «جایی برای زندگی» که چند سال پیش در جشنواره دیدم و قرار بود یک‌جور «بر باد رفته»ی اینجایی باشد، که حتی با آن هم نسبتی نداشت. اما حالا که فیلم را تا به آخر دیده‌ام، فکر می‌کنم حتی اشاره‌ی کوچکی هم به شباهت تم مرکزی‌ این دو فیلم، خیانت و جفای بزرگی‌ست به «کفاره».

شاید بهتر باشد برای مثال زدن، سراغ فیلم قبلی جو رایت (کارگردان) بروم؛ «غرور و تعصب»، که به‌نظرم یکی از بهترین عاشقانه‌های این سال‌هاست. داستان «کفاره» آن روی سکه‌ی «غرور و تعصب» است؛ تلخ و بی‌رحم. با همان نماهای تر و تمیز و جذاب که به شخصیت‌ها فضا و زمان می‌دهد تا داستان‌شان را روایت کنند. اصلاً این خصیصه را در کمتر فیلمی دیده‌ام که شخصیت‌ها به‌جای حرف زدن، با سکوت‌شان، با چشم‌های‌شان، داستان را پیش ببرند. شکل گرفتن رابطه عاطفی داستان هم مثل آن فیلم، همان‌قدر جذاب و دلنشین از کار درآمده است. حالا به نظرم اگر دو سال پیش، در ستایش از «غرور و تعصب»، مقدار زیادی از آن را به پای جین آستین و رمان جذابش می‌گذاشتیم، با دیدن «کفاره» می‌توانیم به جو رایت بیشتر احترام بگذاریم. اصلاً شاید به‌خاطر همین از زیر سایه درآمدن و نشان دادن کارگردانی‌اش باشد که آن سکانس شلوغ و بدون قطع کنار ساحل را در فیلم گذاشته است.

در کنار اینها، هر دو فیلم یک نقطه‌ی اشتراک واضح‌تر هم دارند؛ کِرا نایتلی. که به‌نظرم در هر دو فیلم چهر‌ه‌اش و بکر بودن زیبایی‌اش، بار عمده‌ای از رابطه‌ی عاطفی شخصیت‌ها را بر عهده دارد. چهره‌ی نایتلی به‌خاطر تفاوتش با دیگر ستاره‌های این روزها، به‌خاطر چشم‌ها و ابروهای کلفتش، ساخته شده برای داستان‌های کلاسیک، برای اروپای نیمه‌ی قرن بیستم. به‌خاطر همین جو رایت در فیلم‌‌اش، که عامدانه ‌ستاره‌ی دیگری جز کِرا نایتلی ندارد، او را در مرکز داستان گذاشته است. «کفاره» وام‌دار نگاه نایتلی‌ست، همان‌طور که «غرور و تعصب» بود.

اگر قبول کنیم که آکادمی علاقه‌ی چندانی به فیلم‌های مستقل از جنس کوئن‌ها و کراننبرگ ندارد، احتمالاً جدی‌ترین گزینه‌ی بهترین فیلم همین «کفاره» است. مگر اینکه گلدن گلابی که گرفته، باعث شود جایزه را به فیلم دیگری بدهند. هرچند که به‌نظر خودم بهترین فیلم 2007، با اختلاف بسیار هنوز هم «رتتویی»‌ست.

من از سینما که بیرون آمدم جادو شده بودم. البته این فیلم هم بر اساس رمانی ساخته شده است.

حميدرضا:
حس دارد این فیلم. روح دارد.

پس چرا من گفتم موسیقی غرور و تعصبو دوس دارم داشته باشم شما نگفتین فیلمشو دوست دارین؟ کلی می تونستیم حرف بزنیم ازش. ای بابا.

حميدرضا:
نگفتم؟ گفتم‌ها... نگفتم؟
پس ما این همه حرف زدیم، «غرور و تعصب» نبود وسطش؟ عجب خبطی کردم!

سلام
ممنونم که لینک داده اید ....خوش به حالتان اینجا از این فیلم ها خبری نیست !

آقا حمید گل سلام
غرض از مزاحمت اینکه ما وبلاگ طرفداران داریوش مهرجویی رو را انداختیم و در نوع خودشم کار بکری به ما افتخار بده سر بزن اگه خوشت اومد نظرتو راجعبش بده و به همه دوستات معرفی کن
یا علی

سلام . ما خانه خراب ( هک ) شدیم و سپس خانه ای نو بنا نهادیم .
اگر مهمان شما بوده ایم نشانیمان را عوض کنید .
تشریف بیارید به : www.halghe-baran.blogfa.com

به نظر من که این دو فیلم اصلا قابل مقایسه نیستند

تاوان بارها و بارها بهتر است از غرور و تعصب

فیلم خیلی خوبی بود ولی اشکال هم داشت مثلا ایکاش سیسیلیا نمیمرد و حسرت فیلم بیشتر میشد.شخصیت پردازی ضعیف بود یعنی وقتی فیلم تموم شد من هیچ نمیدونستم سیسیلیا و تونی را با چه خاطره ای به یاد بیاورم تا بیشتر ناراحت بشوم بقیه شخصیتها هم معلوم نبود نقششون چیه مثلا 2تا دوست تونی در جنگ مخصوصا سیاه که اصلا پرت شده بود وسط فیلم مادر تونی ،پدر تونی که اصلا نباید اینجوری در هاله معرفی میشدند، ٍخانواده سیسیلیا وبرادر ودوست برادرش ،سرباز فرانسوی در بیمارستان که یکدفه مرد،دوست وسرپرستا ربرانی درآسایشگاه و ....کلا شخصیتها ضعیف بودن نکته دیگر تغییر قیافه برانی که قابل هضم نبود ...نکته بعدی رفتن ناگهانی فیلم به زمان مثلا حال که در فیلم تایتانیک نکته مثبت فیلم ودراین فیلم نکته منفی فیلم بود .....موسیقی فیلم جالب بود ولی استفاده از ضربهای ماشین بعضی جاها خنددار بود(درابتدای فیلم)،کاش قبلا عادت کرده بودیم به این نوع موسیقی(تایپی) درفیلمای دیگر ومجبور نبودیم همزمان هم فیلم ببینیم وهم عادت کنیم .درقسمت دوم فیلم هم که موسیقی راهشو گم کرد ودرجهت فیلم نبود....صحنه های بیش از اندازه بصری فیلم هم خیلی خسته کننده و غلو شده وبی مناسبت بود مثلا صحنه واردشدن تونی به سینما در وسط جنگ که وقتی با سینما پارادیزو مقایسه میکنم واقعا.... ....یا صحنه خیال تونی درباره مادرش .....وووو....نوع مردن سیسیلا هم در نوع خودش بدعت بود (مردن دراثر ترکیدن منبع آب)...،اولای فیلم هم من فکر میکردم قراره یه فیلم شبیه هزارتوی پن رو ببینم....هیچ لوکیشن ثابتی هم نداشت هی جاهای ناشناخته میدیدیم وبهجای اینکه حواسمون به بازیگرا وحس گرفتن باشه باید به درو دیوار نگاه میکردیم مخصوصا نمیدونم چرا تمام فضاها تنگ بود اوج اون هم در جایی که تونی مرد وقطاری که برانی سوار شده بود یا جایی که برانی با سرباز فرانسوی حرف میزد وخونه زوج ما در انتهای فیلم ...واقعا آدم خفه میشد،رابطه میان سیسیلا وتونی درابتدای فیلم خیلی زود شکل گرفت وبی مقدمه وحفره بسیار بزرگ فیلم نبودن دیالوگ بزرگ وماندگار بود ....من خیلی دوست داشتم درحداقل یک صحنه فیلم به اوج برسه فراموش نکنید که فیلم رمانتیک مثلا صحنه کنار دریاچه در فیلم دفترچه یادداشت را به خاطربیاورید در این جور فیلما خیلی مزه میده که در یک صحنه تمام عوامل فیلم متحد شده و توی دل آدمو خالی کنن که این فیلم فاقد چنین صحنه ای بود ......واقعا میخوام از کسایی که فیلمو دیدن بپرسم سیسیلیا و تونی رو به خاطر چی دوست داشتید؟................
یا سوالم رااینجوری میپرسم سیسیلیا وتونی را بیشتر_ دوست داشتید
یا از ظلمی که به اونها شده بود ناراحت بودید ودلتان به حال آنها میسوخت........درتایتانیک ودفترچه یادداشت من بیشتر_زوجهامون رو به خاطر خودشان دوست داشتم و بعد بخاطر ظلمی که زندگی به اونها تحمیل میکرد... صحنه دیدن جنازه بچه ها اصلا چه ربط به این فیلم داشت و خیلی اشکالات دیگه که وجود داشت ..اگر میبینید دونه به دونه اشکالات رو گفتم علت داشت به این علت که یه فیلم بزرگ فدای جزییات شد ...ومن شخصا کارگردان رو مقصر میدونم که فیلم خسته کننده غروروتعصب رودر کارنامه داشت...مثل اینکه قراره این کارگردان بهترین داستانها رو معمولی بسازه ....اگه همینجوری ادامه بده تو کار 5یا6 فکر کنم خوب بشه ....ولی نکات مثبت فیلم هم تا جایی که درک کردم میگم .1.بازی عالی جان مک اوی وکییرا نایتلی 2.داستان فوق فوق جذاب فیلم که باسه هر کسی حتی تعریف کنی متاثر میشه 3.نگاه کردن به صحنه ها از دو دید مختلف که واقعا خوب بود 4.مثبت بودن فیلم درکل که در جهت انسان بودن تلاش میکرد5.مرگ بسیار به موقع وبدون نقص تونی 5.موسیقی فیلم که اگر زیاد خوب نبود حداقل بد نبود وقابل قبول بودو........

درمجموع من به این فیلم از 10 ...9 میدم البته بیشتر ازلج فیلمای آشغال دیگه این سالها ودر کل خوشحالم که این فیلمو دیدم ولی گمان
نمیکنم اسکار ببره......البته از فیلمای مطرح امسال تاحالا فقط این و
4ماه و3 هفته و2روز رو دیدم وامیدوارم قبل اسکار بیشترشو دیده باشم......


هومم؟!!!

موسیقی فیلم بدجوری محشر بود.با فیلم یکی شده بود.در کل فیلم خوبی بود اما فقد فیلم خوبی بود دیگه به قول یکی از بچه ها چند وقت دیگه هم یادت میره.اما فک کنم بزرگترین اشکال فیلم این بود که تماشاچی میفهمید این فیلم چرا خوبه ینی من میفهمیدم کارگردان تو اون صحنه ساحل ترکونده یا اینکه میفهمیدم چقد موسیقی فیلم خوب با فیلم جور شده.ینی ما فیلم کوئن هارو میبینیم اما نمیفهمیم چرا اینقد خوبه فقد میگیم کوئنی بود

salam

khoshhal hastam az inke ba weblog ashena shodam va neveshteha ro mikhonam...

merci

نامزدهای اسکار ۲۰۱۰
گاردین

سلینجر درگذشت
دیگر کسی مزاحم آقای نویسنده نمی‌شود.

چند نکته درباره‌ی روزمرگی
حمید امجد

بهمن جلالی درگذشت
مرگ‌های ۸۸ تمامی ندارد؟ | عکس آنلاین

زندگی را در تابه سُرخ کنید
درباره‌ی «جولی و جولیا» | محسن آزرم

آشپزخانه‌ی راز
پویان و سیما به آشپزخانه می‌روند

در رثای دیوید لوین که به سایه رفت
نیویورک تایمز